╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی³³
آری کنارم نشست و به بورا اشاره کرد و گفت:بورا چش شده؟
میخواستم جوابشو بدم که دبیر وارد کلاس شد.
کلاس تموم شده بود و همه مشغول حرف زدن بودن.
جونگ کوک بلند شد و از کلاس رفت بیرون.
تهیونگ جای جونگ کوک نشست وگفت:دوشیزه پارک یونا چرا بهم سلام نکردن؟؟
سلامی کردم و کتابمو باز کردم.
نیشخندی زد و گفت:سلام؟همین؟
نمیخواستم باهاش حرف بزنم،نمیخواستم بورا رو ناراحت تر کنم.
دستی توی موهاش کشید و بلند شد و سر جاش نشست.
مشغول خوندن کتاب بودم که جونگ کوک یه شیرتوت فرنگی گذاشت روی میزم،اروم سرمو آوردم بالا،داشت با بامزه ترین حالت ممکن شیرموز میخورد.
لبخند زدم و شیر توتفرنگی و برداشتم.
توی سالن دبیرستان درحال رفتن به خونه بودم که یهو تهیونگ جلومو گرفت
بند کیفمو محکم گرفتم و گفتم:چیزی شده؟
توی چشمام خیره شد و گفت:نمیتونم،نمیتونم غرق چشمات نشم،هر وقت میبینمت خودمو گم میکنم،اولش فکر میکردم یه حس ساده ست اما یونا من..من..دوست دارم
چی؟تهیونگ واقعا دوستم داره؟
یهو به خودم اومدم و اطرافمو نگاه کردم،همه جمع شده بودن و مارو نگاه میکردن
این صحنه زیاد آشنا نیست؟
درست مثل همون روزیه که جلوی همه جونگ کوک رو رد کردم.
همه منتظر جواب من بودن...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی³³
آری کنارم نشست و به بورا اشاره کرد و گفت:بورا چش شده؟
میخواستم جوابشو بدم که دبیر وارد کلاس شد.
کلاس تموم شده بود و همه مشغول حرف زدن بودن.
جونگ کوک بلند شد و از کلاس رفت بیرون.
تهیونگ جای جونگ کوک نشست وگفت:دوشیزه پارک یونا چرا بهم سلام نکردن؟؟
سلامی کردم و کتابمو باز کردم.
نیشخندی زد و گفت:سلام؟همین؟
نمیخواستم باهاش حرف بزنم،نمیخواستم بورا رو ناراحت تر کنم.
دستی توی موهاش کشید و بلند شد و سر جاش نشست.
مشغول خوندن کتاب بودم که جونگ کوک یه شیرتوت فرنگی گذاشت روی میزم،اروم سرمو آوردم بالا،داشت با بامزه ترین حالت ممکن شیرموز میخورد.
لبخند زدم و شیر توتفرنگی و برداشتم.
توی سالن دبیرستان درحال رفتن به خونه بودم که یهو تهیونگ جلومو گرفت
بند کیفمو محکم گرفتم و گفتم:چیزی شده؟
توی چشمام خیره شد و گفت:نمیتونم،نمیتونم غرق چشمات نشم،هر وقت میبینمت خودمو گم میکنم،اولش فکر میکردم یه حس ساده ست اما یونا من..من..دوست دارم
چی؟تهیونگ واقعا دوستم داره؟
یهو به خودم اومدم و اطرافمو نگاه کردم،همه جمع شده بودن و مارو نگاه میکردن
این صحنه زیاد آشنا نیست؟
درست مثل همون روزیه که جلوی همه جونگ کوک رو رد کردم.
همه منتظر جواب من بودن...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۶.۰k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.