❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastatingretalation the end of the road"
#تلافی_ویرانگر_پایان_راه
#Part5
وقتی برگشتم به عمارت سکوت مرگبارش نشون میداد همه خوابیدن.
از تصور اینکه تهیونگ امشب والری رو به خونه خودش برده و احتمالا باهاش رابطه داره تا مغز استخون سوختم.
درسته عاشق والری نبودم و اون فقط دوستم بود اما به هر حال اون و سیترا یه جورایی زن های زندگی من بودن و تصور اینکه مردای دیگه ای لمسشون کنن باعث میشد یه جورایی غیرتی بشم.
عادی نمیشد.
سه ماه گذشته بود و من هنوز به بوسه های سیترا و کوک عادت نکرده بودم... از این به بعد قرار بود با بوسه ها و عاشقانه های تهیونگ و والری بدجوری اعصابم بفاک بره.
با بیحالی رفتم تو اتاقم و بدون عوض کردن لباسام رو تخت ولو شدم و نفهمیدم کی خوابم برد!
با صدای بلند سیترا پلکای سنگینم رو باز کردم: نمیخوای تن لشتو تکون بدی؟
خمیازه ای کشیدم و تو جام نشستم: به جای صبح بخیر گفتنته آلفاجم؟
با اخم غلیظ دستشو تو هوا تکون داد: دهنت بوی گند الکل میده، دیشب کدوم جهنمی بودی؟
من که دلیل عصبی بودنش رو درک نمیکردم پرسیدم: چرا میپرسی؟
کفری شد و یقم رو گرفت: خودتو نزن به اون راه، فک کوفتیتو تکون بده و خودت بگو چه غلطی کردی تا نکشتمت!
با تعجب لب زدم: چـ.... چیی؟ الفاجم این منم، هیونِ آلفا!
ابروهاش چین خورد: نه تو دیگه هیون من نیستی، هیون من شب عروسی بهترین دوستش رو ول نمیکرد، نمیرفت بار، قمار نمیکرد، رقص دخترا رو نگاه نمیکرد... هیونجین منن مثللل یه مرددد هیززز و هوللل به دخترااا مثللل یه کالاااا نگااه نمیکردددد...!
بهت زده نگاهش کردم.
یعنی به همین زودی؟!
به همین زودی شهرت هیونجین سینگستر به عنوان یه مرد نجیب و شرافتمند به فنا رفت؟!
سیترا پیشونیش رو گرفت: هدفت از این کار چی بود؟ ضربه به من؟
لب خشکم رو خیس کردم: قسم میخورم من فقط...
داد زد: دروغ میگی، مثل سگ دروغ میگی... میدونی وقتی اون حرومزاده از گنگ اسکیچرز بهم زنگ زد و گفت توله ام سر یه دختر شرط بسته چه حالی شدم؟!
مثل کسایی که تازه عمق فاجعه رو درک کردن لب گزیدم: متاسفم.
ـــ متاسفی؟ فقط همین؟ کل مافیا دارن منو مسخره میکنن... میگن پسری که الفا تربیت کرده مثل یه گرگ گرسنه بدن دخترا رو دید زده!
چشمام خیس شد: من فقط...
سیترا: من باردارم هیونجین، میفهمی؟ سه ماهه باردارم و فشار و اسارس اصلا برام خوب نیست، اما انگار تو جدا کمر بستی به نابودی من.
سرم رو انداختم پایین تا اشکامو نبینه: من فقط از اون دختر خوشم اومد... همین!
سیترا نفسش رو داد بیرون: هوس یه چیزه و عشق یه چیز، اگه تبدیل به یه مرد هوسباز شدی بهتره با پاهای خودت بلک وولف رو ترک کنی.
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
#تلافی_ویرانگر_پایان_راه
#Part5
وقتی برگشتم به عمارت سکوت مرگبارش نشون میداد همه خوابیدن.
از تصور اینکه تهیونگ امشب والری رو به خونه خودش برده و احتمالا باهاش رابطه داره تا مغز استخون سوختم.
درسته عاشق والری نبودم و اون فقط دوستم بود اما به هر حال اون و سیترا یه جورایی زن های زندگی من بودن و تصور اینکه مردای دیگه ای لمسشون کنن باعث میشد یه جورایی غیرتی بشم.
عادی نمیشد.
سه ماه گذشته بود و من هنوز به بوسه های سیترا و کوک عادت نکرده بودم... از این به بعد قرار بود با بوسه ها و عاشقانه های تهیونگ و والری بدجوری اعصابم بفاک بره.
با بیحالی رفتم تو اتاقم و بدون عوض کردن لباسام رو تخت ولو شدم و نفهمیدم کی خوابم برد!
با صدای بلند سیترا پلکای سنگینم رو باز کردم: نمیخوای تن لشتو تکون بدی؟
خمیازه ای کشیدم و تو جام نشستم: به جای صبح بخیر گفتنته آلفاجم؟
با اخم غلیظ دستشو تو هوا تکون داد: دهنت بوی گند الکل میده، دیشب کدوم جهنمی بودی؟
من که دلیل عصبی بودنش رو درک نمیکردم پرسیدم: چرا میپرسی؟
کفری شد و یقم رو گرفت: خودتو نزن به اون راه، فک کوفتیتو تکون بده و خودت بگو چه غلطی کردی تا نکشتمت!
با تعجب لب زدم: چـ.... چیی؟ الفاجم این منم، هیونِ آلفا!
ابروهاش چین خورد: نه تو دیگه هیون من نیستی، هیون من شب عروسی بهترین دوستش رو ول نمیکرد، نمیرفت بار، قمار نمیکرد، رقص دخترا رو نگاه نمیکرد... هیونجین منن مثللل یه مرددد هیززز و هوللل به دخترااا مثللل یه کالاااا نگااه نمیکردددد...!
بهت زده نگاهش کردم.
یعنی به همین زودی؟!
به همین زودی شهرت هیونجین سینگستر به عنوان یه مرد نجیب و شرافتمند به فنا رفت؟!
سیترا پیشونیش رو گرفت: هدفت از این کار چی بود؟ ضربه به من؟
لب خشکم رو خیس کردم: قسم میخورم من فقط...
داد زد: دروغ میگی، مثل سگ دروغ میگی... میدونی وقتی اون حرومزاده از گنگ اسکیچرز بهم زنگ زد و گفت توله ام سر یه دختر شرط بسته چه حالی شدم؟!
مثل کسایی که تازه عمق فاجعه رو درک کردن لب گزیدم: متاسفم.
ـــ متاسفی؟ فقط همین؟ کل مافیا دارن منو مسخره میکنن... میگن پسری که الفا تربیت کرده مثل یه گرگ گرسنه بدن دخترا رو دید زده!
چشمام خیس شد: من فقط...
سیترا: من باردارم هیونجین، میفهمی؟ سه ماهه باردارم و فشار و اسارس اصلا برام خوب نیست، اما انگار تو جدا کمر بستی به نابودی من.
سرم رو انداختم پایین تا اشکامو نبینه: من فقط از اون دختر خوشم اومد... همین!
سیترا نفسش رو داد بیرون: هوس یه چیزه و عشق یه چیز، اگه تبدیل به یه مرد هوسباز شدی بهتره با پاهای خودت بلک وولف رو ترک کنی.
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
۳.۲k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.