وقتی برادر دوستت بود .....
وقتی برادر دوستت بود .....
پارت هشتم
___
ویو ا.ت
جونگکوک دست ا.ت رو گرفت و سمت اتاق رفت
+هی چیکار میکنی ؟؟
وارد اتاق شد پشتش در رو بست که ....
+م،معلوم هست چیکار میکنی ؟!
_نترس کاریت ندارم
+خب بگو ؟!
_فقط خواستم جلو بقیه نباشه ولی ... میخوام از اینجا برم
+بری؟!...کجا ؟!...کدوم کشور ؟!...کدوم شهر؟!...
_آروم باش بابا...هیچ جا فقط میرم هتل ...گفتم بهت بگم که به بقیه بچه ها هیچی نگی
+هتل برای چی؟!...اینجا جا هست دیگه
_نه ...اوفف...واقعا بابت دیشب متاسفم ا.ت
+عیب نداره بابا ....حالا که اتفاقی نیافتاده
_ا.ت...
+بله؟!
_تو ...تو من رو ...ولش کن مهم نیست
از اتاق رفت بیرون
+حرفت رو بگو ...آیشش پسره ایکبیری
_هنوز جلو در بودم هاا
+.....چقدر گرمه (لبخند ضایع)
_(خنده)
رفت پایین
پرش زمانی ...
از اون موقع به بعد جونگکوک از خونه رفت و دیگه هیچ کس ازش خبری نداشت اما...این موضوع فقط تا یک ماه بود بعدش خونه داداش های یونا حاظر شده همه حتی کوک رفتند اونجا ...البته از اون موقعی که داداش های یونا رفتند یک ماه میگذره ولی ...من با اینکه باهاشون خیلی صمیمی بودم فقط در حد یه چت با هم حرف میزنیم ولی کوک ...اون با اینکه داخل گروهی هست که نامجون زده ولی یکبارم هیچی نگفته ...از اون موقع تا الان فقط یک نفرشون رو همیشه دارم میبینم اونم به خاطر اینه که یک ماهی هستم دارم باهاش قرار میزارم ...کی هست اصلا ؟! این رو باید خودتون بفهمید
سمت کافه حرکت کردم
+الو کجایی ؟؟
اون شخص(@) داخل کافه ام بیا دیگه ؟!
+آه دیدمت ...اومدم
سمت میزی که از قبل رزرو کرده بودن رفت ...
+خیلی منتظر بودی؟!
@اگر قرار باشه برای تو منتظر بمونم تا آخر عمر همینجا میشینم و تکان نمی خورم
+(خنده) با همین حرف هات مخم رو زدی دیگه
@ببینم اصلا مگه مخ هم داشتی؟!
+یااا
هر دو:(خنده)
بعد از کلی حرف زدن شروع کردن به قدم زدن
@خیلی خوش شانسی با من دوست شدی ها!!
+بله خیلیییی
@مسخره
+(خنده)
@بیا برسونمت
+بریم
سوار ماشین شدند و سمت خونه حرکت کردند
هیچ کس از قرار گذاشتن این دو نفر آگاه نبود
با دیدن شخص جلو در تعجب کردن و میخواستند فرار کنند که دیگه کار از کار گذاشته بود و دیدشون که...
(کدوم یکی از پسرا با ا.ت قرار میزاره؟!)
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#fake#JUNGKOOK
پارت هشتم
___
ویو ا.ت
جونگکوک دست ا.ت رو گرفت و سمت اتاق رفت
+هی چیکار میکنی ؟؟
وارد اتاق شد پشتش در رو بست که ....
+م،معلوم هست چیکار میکنی ؟!
_نترس کاریت ندارم
+خب بگو ؟!
_فقط خواستم جلو بقیه نباشه ولی ... میخوام از اینجا برم
+بری؟!...کجا ؟!...کدوم کشور ؟!...کدوم شهر؟!...
_آروم باش بابا...هیچ جا فقط میرم هتل ...گفتم بهت بگم که به بقیه بچه ها هیچی نگی
+هتل برای چی؟!...اینجا جا هست دیگه
_نه ...اوفف...واقعا بابت دیشب متاسفم ا.ت
+عیب نداره بابا ....حالا که اتفاقی نیافتاده
_ا.ت...
+بله؟!
_تو ...تو من رو ...ولش کن مهم نیست
از اتاق رفت بیرون
+حرفت رو بگو ...آیشش پسره ایکبیری
_هنوز جلو در بودم هاا
+.....چقدر گرمه (لبخند ضایع)
_(خنده)
رفت پایین
پرش زمانی ...
از اون موقع به بعد جونگکوک از خونه رفت و دیگه هیچ کس ازش خبری نداشت اما...این موضوع فقط تا یک ماه بود بعدش خونه داداش های یونا حاظر شده همه حتی کوک رفتند اونجا ...البته از اون موقعی که داداش های یونا رفتند یک ماه میگذره ولی ...من با اینکه باهاشون خیلی صمیمی بودم فقط در حد یه چت با هم حرف میزنیم ولی کوک ...اون با اینکه داخل گروهی هست که نامجون زده ولی یکبارم هیچی نگفته ...از اون موقع تا الان فقط یک نفرشون رو همیشه دارم میبینم اونم به خاطر اینه که یک ماهی هستم دارم باهاش قرار میزارم ...کی هست اصلا ؟! این رو باید خودتون بفهمید
سمت کافه حرکت کردم
+الو کجایی ؟؟
اون شخص(@) داخل کافه ام بیا دیگه ؟!
+آه دیدمت ...اومدم
سمت میزی که از قبل رزرو کرده بودن رفت ...
+خیلی منتظر بودی؟!
@اگر قرار باشه برای تو منتظر بمونم تا آخر عمر همینجا میشینم و تکان نمی خورم
+(خنده) با همین حرف هات مخم رو زدی دیگه
@ببینم اصلا مگه مخ هم داشتی؟!
+یااا
هر دو:(خنده)
بعد از کلی حرف زدن شروع کردن به قدم زدن
@خیلی خوش شانسی با من دوست شدی ها!!
+بله خیلیییی
@مسخره
+(خنده)
@بیا برسونمت
+بریم
سوار ماشین شدند و سمت خونه حرکت کردند
هیچ کس از قرار گذاشتن این دو نفر آگاه نبود
با دیدن شخص جلو در تعجب کردن و میخواستند فرار کنند که دیگه کار از کار گذاشته بود و دیدشون که...
(کدوم یکی از پسرا با ا.ت قرار میزاره؟!)
نظر یادت نره رفیق !
#bts#army#BANGTAN#BTS#ARMY#fake#JUNGKOOK
۵.۰k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.