P:1
P:1
سلام من پارت ا.ت هستم ۲۰ سالمه
ما خوانواده خوبی بودی وضع مالیمون خوب بود تا اینکه بابام رفت قمار باز شد همیشه میبازه هرچی پول داشتیم داده رفته بابام یروز با مامانم دعواش میشه
و بابام جلوی من مامانم کشت
وفرار کرد و من موندم جسد مامانم تنها کارم شده بود گریه کردن که همسایه ها زنگ زدن پلیس امد
از اون اتفاق خیلی میگذره من تو یه شرکت کار میکردم و از اون شرکت اخراج شدم
چون رئیس شرکت بهم درخواست داد که باهاش یه شب بخوام چون ردش کردم اخراجم کرد
پرش زمان حال)
الان یک ماه از سرکار اخراج شدم دنبال کار میگردم
هرجا رفتم بهم کار ندادن بعضیا میگفتن سنم کمه
بخاطر همین تو خونه نشسته بودم
داشتم نودل اماده میخوردم که صفحه گوشیم روشن شد
اسم روش خوندم میا بود میا صمیمی ترین دوستم بود وقتی مامان مرد اون کنارم بود
با اسمش یه لبخند زدم جواب دادم
(مکالمه تلفنی)
♡الو ا.ت
+الو میا
♡خوبی ا.ت دنبال کار میگشتی درسته
+اهوم
♡یجا هست عمارت بزرگ یه خدمتکار نیاز دارن
+چه خوب
♡اره خوبه ببین رفتی اونجا باید کارای خونه کنی خودشون اونجا بهت توضیع میدن
+باش ادرسش بده
♡باش آدرسش.......... اینجاست
+باش ممنون میا
♡خواهش
+دوست دارم خدافس
♡خداحافظ
پایان مکالمه تلفنی )
خوشحال بودم که کار پیدا کردم
رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم
امدم بیرون رفتم آماده شدم
رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم آدرس عمارت دادم
۳۰ مین بعد )
رسیدم پیاده شدم پول تاکسی دادم چشمم به عمارت خورد دهنم وا موند خیلی بزرگ قشنگ بود
رفتم سمت عمارت دوتا بادیگارد وایستاده بودن رفتم سمت در
&خانم چی میخواید
+سلام من برای خدمتکاری امدم
&چند لحظه صبر کنید
&میتونید برید
در باز کردم رفتم تو خیلی حیاط خوشگلی داشت بزرگ بود ماهم همین طوری عمارت داشتیم ولی به بزرگی این نه
رفتم سمت در زنگ زدم
که بعد چند دقیقه یه خدمتکار در باز کرد
+سلام من برای خدمتکاری امدم
°بله بفرمایید
رفتم تو
°دنبال من بیا
باهاش رفتم که برد منو سمت آشپز خونه
°اجوما
♤بله
°ایشون برای خدمتکاری امدن
♤باش برو به کارت برس
°چشم
دختره رفت یه زن که میخورد بهش ۵۰ ساله باشه امد سمتم
♤سلام دخترم تو برای کار امدی
+بله
♤خودتو معرفی کن
+من پارک ا.ت هستم ۲۰ سالمه
♤خب اول قوانین عمارت بهت میگم
♤۱ بدون اجازه ارباب بیرون نمیری
۲از این بعبد اینجا زندگی میکنی
۳رو حرف ارباب حرف نمیزنی
۴باید خونه ها تمیز باشه هروز
۵باید برای ارباب غذا ببری بیاری
♤اینم از قانون ها
+اما من خودم خونه دارم
♤دیگه خونه خودت نمیری از این بعبد اینجا زندگی میکنی
+باش
دیدم یه لباس بهم داد
که.........
سلام من پارت ا.ت هستم ۲۰ سالمه
ما خوانواده خوبی بودی وضع مالیمون خوب بود تا اینکه بابام رفت قمار باز شد همیشه میبازه هرچی پول داشتیم داده رفته بابام یروز با مامانم دعواش میشه
و بابام جلوی من مامانم کشت
وفرار کرد و من موندم جسد مامانم تنها کارم شده بود گریه کردن که همسایه ها زنگ زدن پلیس امد
از اون اتفاق خیلی میگذره من تو یه شرکت کار میکردم و از اون شرکت اخراج شدم
چون رئیس شرکت بهم درخواست داد که باهاش یه شب بخوام چون ردش کردم اخراجم کرد
پرش زمان حال)
الان یک ماه از سرکار اخراج شدم دنبال کار میگردم
هرجا رفتم بهم کار ندادن بعضیا میگفتن سنم کمه
بخاطر همین تو خونه نشسته بودم
داشتم نودل اماده میخوردم که صفحه گوشیم روشن شد
اسم روش خوندم میا بود میا صمیمی ترین دوستم بود وقتی مامان مرد اون کنارم بود
با اسمش یه لبخند زدم جواب دادم
(مکالمه تلفنی)
♡الو ا.ت
+الو میا
♡خوبی ا.ت دنبال کار میگشتی درسته
+اهوم
♡یجا هست عمارت بزرگ یه خدمتکار نیاز دارن
+چه خوب
♡اره خوبه ببین رفتی اونجا باید کارای خونه کنی خودشون اونجا بهت توضیع میدن
+باش ادرسش بده
♡باش آدرسش.......... اینجاست
+باش ممنون میا
♡خواهش
+دوست دارم خدافس
♡خداحافظ
پایان مکالمه تلفنی )
خوشحال بودم که کار پیدا کردم
رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم
امدم بیرون رفتم آماده شدم
رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم آدرس عمارت دادم
۳۰ مین بعد )
رسیدم پیاده شدم پول تاکسی دادم چشمم به عمارت خورد دهنم وا موند خیلی بزرگ قشنگ بود
رفتم سمت عمارت دوتا بادیگارد وایستاده بودن رفتم سمت در
&خانم چی میخواید
+سلام من برای خدمتکاری امدم
&چند لحظه صبر کنید
&میتونید برید
در باز کردم رفتم تو خیلی حیاط خوشگلی داشت بزرگ بود ماهم همین طوری عمارت داشتیم ولی به بزرگی این نه
رفتم سمت در زنگ زدم
که بعد چند دقیقه یه خدمتکار در باز کرد
+سلام من برای خدمتکاری امدم
°بله بفرمایید
رفتم تو
°دنبال من بیا
باهاش رفتم که برد منو سمت آشپز خونه
°اجوما
♤بله
°ایشون برای خدمتکاری امدن
♤باش برو به کارت برس
°چشم
دختره رفت یه زن که میخورد بهش ۵۰ ساله باشه امد سمتم
♤سلام دخترم تو برای کار امدی
+بله
♤خودتو معرفی کن
+من پارک ا.ت هستم ۲۰ سالمه
♤خب اول قوانین عمارت بهت میگم
♤۱ بدون اجازه ارباب بیرون نمیری
۲از این بعبد اینجا زندگی میکنی
۳رو حرف ارباب حرف نمیزنی
۴باید خونه ها تمیز باشه هروز
۵باید برای ارباب غذا ببری بیاری
♤اینم از قانون ها
+اما من خودم خونه دارم
♤دیگه خونه خودت نمیری از این بعبد اینجا زندگی میکنی
+باش
دیدم یه لباس بهم داد
که.........
۲۱.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.