عشق مشکی
عشق مشکی
p32
از زبان تهیونگ:
سره ظهر بود از اتاقم رفتم بیرون دیدم ا.ت داره آشپزی میکنه لبخندی زدم
و نشستم پشت میز ا.ت برام تو بشقاب غذا ریخت و شروع کردیم به خوردن
+تهیونگ:چرا ساکتی؟
-به تو چه به کار خودت برس
+تهیونگ:بهت زیاد رو دادم پرو شدی یکاری نکن تنبیهت کنم
پوزخندی زد و بقیه غذاشو خورد
منم بلند شدم رفتم تو اتاقم حاضر شدم برم پیش ا.د دلم براش خیلی تنگ شده بود
سوار ماشینم شدم
حرکت کردم سمت خونه ا.د بعد چند مین رسیدم
در زدم دیدم در خونه ا.د بازه نگران شدم و سریع رفتم تو خونه
دیدم نصف اثاث های خونه نیست
ا.دو صدا زدم جواب نداد رفتم تو اتاق خوابش یه نامه رو تخت بود
نامه رو خوندم
.......نامه ا.د............
تهیونگ من ازت متنفر بودم فقط به خاطر پولت بود که باهات دوست شده بودم
وقتی خونتو تو آمریکا به نامم کردی تصمیم گرفتم ولت کنم و به عشق واقعیم کسی که
عاشقشم برسم تو واقعا یه خون اشام بدرد نخوری که لیاقتت فقط ا.ته نه من برای همیشه خداحافظ ..................
..............
وقتی نامه رو خوندم از عصبانیت کراتمو شل کردم به زور نفس میکشیدم هرچی دم دست بودو شکستم
حالم خیلی بد بود یهویی بغضی توی گلوم جمع شد و سوار ماشینم شدم
از زبان ا.ت:
وقتی تهیونگ از خونه رفت بیرون به جونگ کوک زنگ زدم
بعد چند مین گوشیو ورداشت
£جونگ کوک:سلام شما
-کوکی منم ا.ت
£جونگ کوک:چطوری ا.ت چخبرا؟
-کوکی الان واقعا به کمکت نیاز دارم
اگه کامنتا و لایکارو زیاد بزارین هر دفعه 2 تا پارت میذارم🍷
p32
از زبان تهیونگ:
سره ظهر بود از اتاقم رفتم بیرون دیدم ا.ت داره آشپزی میکنه لبخندی زدم
و نشستم پشت میز ا.ت برام تو بشقاب غذا ریخت و شروع کردیم به خوردن
+تهیونگ:چرا ساکتی؟
-به تو چه به کار خودت برس
+تهیونگ:بهت زیاد رو دادم پرو شدی یکاری نکن تنبیهت کنم
پوزخندی زد و بقیه غذاشو خورد
منم بلند شدم رفتم تو اتاقم حاضر شدم برم پیش ا.د دلم براش خیلی تنگ شده بود
سوار ماشینم شدم
حرکت کردم سمت خونه ا.د بعد چند مین رسیدم
در زدم دیدم در خونه ا.د بازه نگران شدم و سریع رفتم تو خونه
دیدم نصف اثاث های خونه نیست
ا.دو صدا زدم جواب نداد رفتم تو اتاق خوابش یه نامه رو تخت بود
نامه رو خوندم
.......نامه ا.د............
تهیونگ من ازت متنفر بودم فقط به خاطر پولت بود که باهات دوست شده بودم
وقتی خونتو تو آمریکا به نامم کردی تصمیم گرفتم ولت کنم و به عشق واقعیم کسی که
عاشقشم برسم تو واقعا یه خون اشام بدرد نخوری که لیاقتت فقط ا.ته نه من برای همیشه خداحافظ ..................
..............
وقتی نامه رو خوندم از عصبانیت کراتمو شل کردم به زور نفس میکشیدم هرچی دم دست بودو شکستم
حالم خیلی بد بود یهویی بغضی توی گلوم جمع شد و سوار ماشینم شدم
از زبان ا.ت:
وقتی تهیونگ از خونه رفت بیرون به جونگ کوک زنگ زدم
بعد چند مین گوشیو ورداشت
£جونگ کوک:سلام شما
-کوکی منم ا.ت
£جونگ کوک:چطوری ا.ت چخبرا؟
-کوکی الان واقعا به کمکت نیاز دارم
اگه کامنتا و لایکارو زیاد بزارین هر دفعه 2 تا پارت میذارم🍷
۱۶.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.