ᴘᴀʀᴛ ۱۱
ᴘᴀʀᴛ ۱۱
بعد از چند دقیقه بالاخره صدای زنگ در اومد...در رو باز کردم..با عجله رفت سمتش و شروع کرد به بستن پاش و ناز کردنش...
_مین هه...دوست داری بوکس یادبگیری؟
٫ولی من که پا ندارم...
_بوکس دست میخواد نه پا
دستکش هاشو از توی ساکش درآورد و یکیشو دست خودش و اون یکی رو دست مین هه کرد...
_ببین اینشکلی بگیرش جلوی صورتت و آروم بزن به دست من....
٫میشه با هم بجنگیم؟؟
_بجنگیم(خنده)ولی تو که پا نداری...
٫دست که دارم..یه اروپای مهربونم دارم که میخواد منو بزاره روی میز....
بلندش کرد و همینطور که توی بغلش بود به هم ضربه میزدن....مین هه با تمام توانش میزد و اونم پیاز داغشو زیاد میکرد تا دلش نشکنه...
+خب دیگه برو تو اتاقت تا منو کوکی اوپا بریم سرکارمون...
بردمش توی اتاق و اسباب بازی هاشو گزاشتم کنارش...
_سوییچو بده من رانندگی میکنم...
+خیلی خب..
سوار شدیم و راه افتادیم...بعد از چند مین رسیدیم شرکت و رفتیم توی آسانسور...
+یچیزی بگم پرو نمیشی؟
_(پوزخند)نه بگو
+مین هه خیلی وابستت شده...داری جای پدرشو پر میکنی...
لبخندش محو شد و سرشو پایین انداخت...
_خوشحالم که اینو میشنوم(سرد)
از آسانسور پیاده شدیم و راهمون از هم جدا شد......رفتم توی دفتر و شروع کردم به بررسی قرارداد ها...
نزدیکای ظهر بود و کارم تموم شده بود...سرم درد میکرد و حس بدی داشتم...
از دفتر رفتم بیرون و چشمم افتاد به مرد آشنایی که دفعه قبلی دیدمش....
؟مشتاق دیدار خانم مدیر.........(پوزخند)
+چی میخوای از جونم؟؟چرا ولم نمیکنی؟
؟بالاخره آدمه!دلش تنگ میشه!
+هه(پوزخند)اگر داری درمورد همون کسی که فکر میکنم حرف میزنی....مطمئن نیستم.....اگر آدم بود خوی آدمی داشت....
_چیشده؟
جونگکوک اومد کنارم وایساد و به مرد روبه رو خیره شد..
؟اقای جئون فکر نکنم بحث ما ربطی به شما داشته باشه...(با خونسردی)
_(پوزخند)منم فکر نکنم نظر خواسته باشم...
بدون توجه بهش دوباره نگاهشو به من داد...
؟به هر حال اومدم اینجا تا هشدار بدم!....مراقب باشید(پوزخند)
توی صدم ثانیه یقشو گرفت و چسبوندش به دیوار....
_نه تو نه داداش عوضیت در حد زانو زدن در برابر خودشو بچش نیستید چه برسه به تهدید....(یقشو ول میکنه)این ورا پیداتون نشه حرومزاده ها...
با پوزخند نگاهش میکرد و انگار توی چشماش حرفای زیادی بود...این نگاه نگرانم میکرد...نکنه بخاطر آدم اشتباهی که وارد زندگیم کردم به اونم آسیب برسه؟نکنه از دستش بدم؟.....
بعد از چند دقیقه بالاخره صدای زنگ در اومد...در رو باز کردم..با عجله رفت سمتش و شروع کرد به بستن پاش و ناز کردنش...
_مین هه...دوست داری بوکس یادبگیری؟
٫ولی من که پا ندارم...
_بوکس دست میخواد نه پا
دستکش هاشو از توی ساکش درآورد و یکیشو دست خودش و اون یکی رو دست مین هه کرد...
_ببین اینشکلی بگیرش جلوی صورتت و آروم بزن به دست من....
٫میشه با هم بجنگیم؟؟
_بجنگیم(خنده)ولی تو که پا نداری...
٫دست که دارم..یه اروپای مهربونم دارم که میخواد منو بزاره روی میز....
بلندش کرد و همینطور که توی بغلش بود به هم ضربه میزدن....مین هه با تمام توانش میزد و اونم پیاز داغشو زیاد میکرد تا دلش نشکنه...
+خب دیگه برو تو اتاقت تا منو کوکی اوپا بریم سرکارمون...
بردمش توی اتاق و اسباب بازی هاشو گزاشتم کنارش...
_سوییچو بده من رانندگی میکنم...
+خیلی خب..
سوار شدیم و راه افتادیم...بعد از چند مین رسیدیم شرکت و رفتیم توی آسانسور...
+یچیزی بگم پرو نمیشی؟
_(پوزخند)نه بگو
+مین هه خیلی وابستت شده...داری جای پدرشو پر میکنی...
لبخندش محو شد و سرشو پایین انداخت...
_خوشحالم که اینو میشنوم(سرد)
از آسانسور پیاده شدیم و راهمون از هم جدا شد......رفتم توی دفتر و شروع کردم به بررسی قرارداد ها...
نزدیکای ظهر بود و کارم تموم شده بود...سرم درد میکرد و حس بدی داشتم...
از دفتر رفتم بیرون و چشمم افتاد به مرد آشنایی که دفعه قبلی دیدمش....
؟مشتاق دیدار خانم مدیر.........(پوزخند)
+چی میخوای از جونم؟؟چرا ولم نمیکنی؟
؟بالاخره آدمه!دلش تنگ میشه!
+هه(پوزخند)اگر داری درمورد همون کسی که فکر میکنم حرف میزنی....مطمئن نیستم.....اگر آدم بود خوی آدمی داشت....
_چیشده؟
جونگکوک اومد کنارم وایساد و به مرد روبه رو خیره شد..
؟اقای جئون فکر نکنم بحث ما ربطی به شما داشته باشه...(با خونسردی)
_(پوزخند)منم فکر نکنم نظر خواسته باشم...
بدون توجه بهش دوباره نگاهشو به من داد...
؟به هر حال اومدم اینجا تا هشدار بدم!....مراقب باشید(پوزخند)
توی صدم ثانیه یقشو گرفت و چسبوندش به دیوار....
_نه تو نه داداش عوضیت در حد زانو زدن در برابر خودشو بچش نیستید چه برسه به تهدید....(یقشو ول میکنه)این ورا پیداتون نشه حرومزاده ها...
با پوزخند نگاهش میکرد و انگار توی چشماش حرفای زیادی بود...این نگاه نگرانم میکرد...نکنه بخاطر آدم اشتباهی که وارد زندگیم کردم به اونم آسیب برسه؟نکنه از دستش بدم؟.....
۵.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.