ابنباتتلخ

#ابنبات_تلخ
PaRt:۱۶
. . ____ . .

تهیونگ:میبینه که یونا براش پیم گذاشته که :
یونا:سلام ته خوبی؟ خب من معذرت میخام اومممم .... چیزه تو دیگه حتی دستت هم بهم نمیرسه اره اوممم من با کسی که واقعا دوسش دارم فرار کردم من اصن هیچ علاقه ای بهت ندارنم اوم برای تنها چیزی که من با تو رل شدم این بود که از لینا بدم میومد و فقط میخواستم اون اذیت شه وقتی تو بهش خیانت کردی پس ی روزی هم به من خیانت میکردی پس من زودتر اینکارو کردم بای عزیزم
تهیونگ:میاد جواب یونا رو بده که میبینه بلاکه سرشو رو میز میکوبونه و حاضر میشه و با حرص میره طرف شرکتش

کوک:خوبی
تهیونگ:اوم
کوک:قیافت یجوریه
تهیونگ:مهم نیست
کوک:باشه ...
تهیونگ:کوک رفتی بگو منشی بیاد تو اتاق
کوک:بابا این منشی فامیلیش لیه
تهیونگ:ای به درککک بگو بیادددد
کوک:باشه باشه «میره و منشی رو صدا میکنه»
منشی شرکت:کارم داشتید اقای کیم
تهیونگ:به یکی از حسابدار ها که هستن بگو بیان
منشی شرکت:اقای پارک هستن بگم بیان؟
تهیونگ:اره
منشی شرکت:چشم

منشی شرکت:میره و بابای لینا رو صدا میکنه تا بیاد

پدر لینا:سلام بفرمایید
تهیونگ:چند میلیون دلار از حساب شرکت کم شده دلیلش چی بوده؟
پدر لینا:... آ ... چقدر?
تهیونگ:چند میلیون دلار
پدر لینا:خب ...
دیدگاه ها (۰)

#ابنبات_تلخ PaRt:۱۷. . ____ . . تهیونگ:گفتم چرا کسر شده به ...

#ابنبات_تلخ PaRt:۱۹. . ____ . . مادر لینا:خیلی خوش اومدیدپدر...

#ابنبات_تلخ PaRt:۱۵. . ___ . .لینا:هانی من توضیح میدم باشهها...

#ابنبات_تلخ PaRt:۱۴. . ___ . . پدر لینا:هیچی نشده میخوام بخو...

the other side of the world

یونا :رفتم بالا که یهو صدا نو تیف گوشی اومد بازش کردم که نو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط