پارت اول
پارت اول
کلاس تموم شد
پسر انسانی به همراه رفیق هاش از کلاس اومد بیرون
کم کم دوستای دیگش از کلاسای دیگه ی دانشگاه اومدن
همه ی اونها انسان بودن
در حالی که توی دانشگاه هم دانشجوهای انسان وجود داشتن و هم موجودات افسانه ای مثل گرگینه،خون آشام،پری،گوگرون(کسایی که رو سرشون به جای مو ماره)،تایفون(یه نوع اژدهای بزرگ دریایی)،یونیکورن،هارپی(انسان های پرنده)،کیمرا(سرشون به شکل شیر وسط کمر سر بز و دمشون ماره)،پری دریایی و موجودات افسانه ای دیگه که مردم فکرش رو میکنن
پسر انسانی که اسمش تهیونگ بود با رفیق هاش به سمت سالن غذاخوری می رفت
وسط راه رو با شوخی و خنده های همدیگه طی می کردن که یه دفعه همشون وایسادن!
چون روبروی تهیونگ دختری وایساده بود نسبتا ریز نقش با موهای فر و چشم های سیاه و درخشان
لبخند شیرینی به لب داشت و بوی عطر شیرین و زنونش کاملا حس میشد
دوتا بال ضریف و شفاف مثل آینه پشت شونه هاش بود
اکیپ انسان ها متوجه شدن که اون یه پریه
تهیونگ بارها این دخترو دیده بود و نامه های عاشقانه اش رو گرفته بود
حتما این سری هم دوباره می خواست نامه ای به تهیونگ بده
پری ریز نقش با لبخند پاکتی رو روبروی تهیونگ گرفت
روی پاکت نوشته بود:I love you
و قلب بزرگ و قرمز رنگی کنارِ جمله کشیده شده بود
تهیونگ دیگه نمی تونست رفتارای این دخترو تحمل کنه
هر ساعت استراحت اونو با یه نامه ی عاشقانه میدید که میاد پیشش
قبلا برای اینکه اونو از سر خودش باز کنه نامه هاشو می گرفت و تو راه خونه می نداختشون سطل آشغال
اما این دفعه قرار بود فرق کنه
کلاس تموم شد
پسر انسانی به همراه رفیق هاش از کلاس اومد بیرون
کم کم دوستای دیگش از کلاسای دیگه ی دانشگاه اومدن
همه ی اونها انسان بودن
در حالی که توی دانشگاه هم دانشجوهای انسان وجود داشتن و هم موجودات افسانه ای مثل گرگینه،خون آشام،پری،گوگرون(کسایی که رو سرشون به جای مو ماره)،تایفون(یه نوع اژدهای بزرگ دریایی)،یونیکورن،هارپی(انسان های پرنده)،کیمرا(سرشون به شکل شیر وسط کمر سر بز و دمشون ماره)،پری دریایی و موجودات افسانه ای دیگه که مردم فکرش رو میکنن
پسر انسانی که اسمش تهیونگ بود با رفیق هاش به سمت سالن غذاخوری می رفت
وسط راه رو با شوخی و خنده های همدیگه طی می کردن که یه دفعه همشون وایسادن!
چون روبروی تهیونگ دختری وایساده بود نسبتا ریز نقش با موهای فر و چشم های سیاه و درخشان
لبخند شیرینی به لب داشت و بوی عطر شیرین و زنونش کاملا حس میشد
دوتا بال ضریف و شفاف مثل آینه پشت شونه هاش بود
اکیپ انسان ها متوجه شدن که اون یه پریه
تهیونگ بارها این دخترو دیده بود و نامه های عاشقانه اش رو گرفته بود
حتما این سری هم دوباره می خواست نامه ای به تهیونگ بده
پری ریز نقش با لبخند پاکتی رو روبروی تهیونگ گرفت
روی پاکت نوشته بود:I love you
و قلب بزرگ و قرمز رنگی کنارِ جمله کشیده شده بود
تهیونگ دیگه نمی تونست رفتارای این دخترو تحمل کنه
هر ساعت استراحت اونو با یه نامه ی عاشقانه میدید که میاد پیشش
قبلا برای اینکه اونو از سر خودش باز کنه نامه هاشو می گرفت و تو راه خونه می نداختشون سطل آشغال
اما این دفعه قرار بود فرق کنه
۳۱.۵k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.