عشق پر دردسر پارت ۲۸
#دیانا
یه مانتو سفید رنگ عروسکی پوشیدم با یه شلوار بگ مشکی و یه شال مشکی کیف کفش مشکی یه آرایش مات ادکلن شرین خنکمو زدم از اتاق رفتم بیرون
امم بریم؟
#ارسلان
بریم
بچه رو ازم گرفت رو دوتایی به سمت ماشین رفتیم سوار شدیم و توی راه رستوران بودیم
من هر دقیقه استرسم داشت بیشتر میشد
بعد از چند مین راه رفتن به یه ترافیک سنگین خوردیم منم که از ترافیک بدم میومد پس تصمیم گرفتم که صدای ضبط رو زیاد کنم
وقتی زیاد کردم دیدم اهنگ لب ساحل پنچ صبح پلی شد
#دیانا
توی ماشین بودیم که دیدم ارسلان صدای اهنگ رو زیاد کردو و اهنگ مورد علاقه ی من یعنی لب ساحل پنج صبح پلی شد
بعد از چند ثانیه شروع کردم به همخوانی با اهنگ همراه با ارسلان
خیلی خوشحال بودم ولی به روی خودم نمی اوردم
#ارسلان
دیدم دیانا داره با اهنگ میخونه منم باهاشون همراهی کردم
یه ذوقی توی چشماش بود که حس کردم منو بخشیده ولی چیزی نگفتم
بعد از چند مین رسیدیم به پاساژ مورد علاقه ی دیانا
اول وارد برند های معروف مثل:برشکا،زارا، گوچی و ..... رفتیم و کلی لباس و کیف و کفش خریدیم
#نیکا
ساعت ۶ بود حوصلم سر رفته بود
نمیدونستم باید چی کار کنم
یکم فکر کردم یه فکری به سرم زد
دلم میخواست واسه شوهر عزیزم کیک لپزم اونم کیک مورد علاقش رو یعنی شکلاتی
بعد از چند مین کیک آماده شد
رفتم کیک رو از فر در اوردم و گذاشتمش روز میز بعد هم با خامه و چیز هلی دیگه تزئینش کردم و گذاشتم توی یخچال
#ممد
حالم خیلی بد بود بخاطر همین هم یکی یا شایدم دوتا شیشه الکل رو سر کشیدم و تمومش کردم
حسابی مست شده بودم و حال وایسادن روی پاهام رو نداشتم
بعد از چند مین از انجام کارای ناعاقلانه
توی بغل یه داف رفتم
اونم از فرصت استفاده کرد و منو همراه خودش برد خونشونو
بعد هم دوتایی رفتیم روی تخت
حالم اصلا خوب نبود
#نیکا
روی مبل نشسته بودم و منتظر ممد بودم که دیدم یه صدایی از گوشیم اومد
شریع برداشتمش دیدم یه شماره ناشناس واسم یه عکس فرستاده
یکم تعجب کردم عکس رو باز کردم دیدم ممد توی بغل یه دختره هست
با دیدن اون عکس اشک توی چشام جمع شد
گوشیو خاموش کردم و انداختمش اونور
بعد هم رفتم بالا توی اتاق و مثل ابر بهار گریه کردم
یه مانتو سفید رنگ عروسکی پوشیدم با یه شلوار بگ مشکی و یه شال مشکی کیف کفش مشکی یه آرایش مات ادکلن شرین خنکمو زدم از اتاق رفتم بیرون
امم بریم؟
#ارسلان
بریم
بچه رو ازم گرفت رو دوتایی به سمت ماشین رفتیم سوار شدیم و توی راه رستوران بودیم
من هر دقیقه استرسم داشت بیشتر میشد
بعد از چند مین راه رفتن به یه ترافیک سنگین خوردیم منم که از ترافیک بدم میومد پس تصمیم گرفتم که صدای ضبط رو زیاد کنم
وقتی زیاد کردم دیدم اهنگ لب ساحل پنچ صبح پلی شد
#دیانا
توی ماشین بودیم که دیدم ارسلان صدای اهنگ رو زیاد کردو و اهنگ مورد علاقه ی من یعنی لب ساحل پنج صبح پلی شد
بعد از چند ثانیه شروع کردم به همخوانی با اهنگ همراه با ارسلان
خیلی خوشحال بودم ولی به روی خودم نمی اوردم
#ارسلان
دیدم دیانا داره با اهنگ میخونه منم باهاشون همراهی کردم
یه ذوقی توی چشماش بود که حس کردم منو بخشیده ولی چیزی نگفتم
بعد از چند مین رسیدیم به پاساژ مورد علاقه ی دیانا
اول وارد برند های معروف مثل:برشکا،زارا، گوچی و ..... رفتیم و کلی لباس و کیف و کفش خریدیم
#نیکا
ساعت ۶ بود حوصلم سر رفته بود
نمیدونستم باید چی کار کنم
یکم فکر کردم یه فکری به سرم زد
دلم میخواست واسه شوهر عزیزم کیک لپزم اونم کیک مورد علاقش رو یعنی شکلاتی
بعد از چند مین کیک آماده شد
رفتم کیک رو از فر در اوردم و گذاشتمش روز میز بعد هم با خامه و چیز هلی دیگه تزئینش کردم و گذاشتم توی یخچال
#ممد
حالم خیلی بد بود بخاطر همین هم یکی یا شایدم دوتا شیشه الکل رو سر کشیدم و تمومش کردم
حسابی مست شده بودم و حال وایسادن روی پاهام رو نداشتم
بعد از چند مین از انجام کارای ناعاقلانه
توی بغل یه داف رفتم
اونم از فرصت استفاده کرد و منو همراه خودش برد خونشونو
بعد هم دوتایی رفتیم روی تخت
حالم اصلا خوب نبود
#نیکا
روی مبل نشسته بودم و منتظر ممد بودم که دیدم یه صدایی از گوشیم اومد
شریع برداشتمش دیدم یه شماره ناشناس واسم یه عکس فرستاده
یکم تعجب کردم عکس رو باز کردم دیدم ممد توی بغل یه دختره هست
با دیدن اون عکس اشک توی چشام جمع شد
گوشیو خاموش کردم و انداختمش اونور
بعد هم رفتم بالا توی اتاق و مثل ابر بهار گریه کردم
۶.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.