عشق پر دردسر پارت ۲۷
#ارسلان
با صدای دیانا بیدار شدم ولی باز دلم میخواست بخوابم بهش گفتم بزار پنچ دقیقه دیگه بخوابم
#دیانا
نگای ساعت کردم نیم ساعت بود که نیومد رفتم تو اتاق هنوزم باهاش قهر بودم
+با سردی گفتم میایی یا جمع کنم میزو
#ارسلان
پاشدم در بستم و نشوندمش روی تخت
و همهچیز رو براش تعریف کردم از اول تا آخرشو
بهش گفتم که من کاری نکردم مگه من میتونم این چشای خوشگلتو ول کنم و برم پیش یه نفر دیگه
#دیانا
چشم غره ای بهش رفتم من هنوز قهرما فک نکنی آشتی کردم پاشو بینم پرو خان برو صبونه دستمو تو موهاش بردم کامل بهمش ریختم..
#ارسلان
پاشدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم صبحونمو خوردم در همون حین فکر کردم که چی جوری میتونم با دیا آشتی کنم
که بعد یه فکر خیلی خوب زد به سرم بعد از تموم شدن صبحانه رفتم توی اتاق و لباسمو عوض کردم و از خونه زدم بیرون
#دیانا
نفهمیدم کجا داره میره شونه ای بالا انداختم فرنی اردیان دادم صبونمو خوردم
#ارسلان
رفتم میدون تکسیم و وارد برند های معروفی که دیانا عاشق هست شدم
یه چند تا چیز گرفتم و با یه باکس قشنگ و همراه با یه عروسک جغد
چون میدونستم با گرفتن چیزایی که دوست داره زود خر میشه و آشتی میکنه
بعد هم رفتم یه رستوران شیک و یه میز رزرو کردم
بعد از چند ساعت برگشتم خونه
#دیانا
مشغول بازی با اردیان بودم ظرفارو شستم خونرو جمع جور کردم با اردیان بازی میکنم
#ارسلان
توی این چند ساعت خیلی خسته شده بودم رسیدم خونه رو در باز کردم بعد با تمام خستگی که داشتم رفتم روی مبل لش کردم
بعد از چند مین پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و سرحال شدم
بعد هم اومدم با پسرم بازی کردم و به دیانا گفتم که قراره امشب بریم به یه رستوران چون من قرار کاری دارم و تو و اردیان هم باید بیاین
یکم استرس داشتم میترسیدم که از چیزایی که در انتظارش هست خوشش نیاد
#دیانا
باشه ای گفتم تو رفتم تو آشپزخونه یه قهوه درست کردم رفتم تو اتاق کتاب میخوندم از قهوم میخوردم
#ارسلان
ساعت نزدیک ۸ بود
رفتم یه ضربه ای به در زدم و رفتم داخل و بهش گفتم که تا چند دقیقه دیگه منتظرشم یعد هم رفتم کشوی لباسای اردیان رو باز کردم یه لباس که خیلی دوسش داشتم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
رفتم پسرمو برداشتم و رفتم توی اتاق و هم لباس خودمو عوض کردم ، هم لباس اردیان رو
رفتن پایین دیدم که دیانا شبیه سیندرلا شده رفتم پیشش
با صدای دیانا بیدار شدم ولی باز دلم میخواست بخوابم بهش گفتم بزار پنچ دقیقه دیگه بخوابم
#دیانا
نگای ساعت کردم نیم ساعت بود که نیومد رفتم تو اتاق هنوزم باهاش قهر بودم
+با سردی گفتم میایی یا جمع کنم میزو
#ارسلان
پاشدم در بستم و نشوندمش روی تخت
و همهچیز رو براش تعریف کردم از اول تا آخرشو
بهش گفتم که من کاری نکردم مگه من میتونم این چشای خوشگلتو ول کنم و برم پیش یه نفر دیگه
#دیانا
چشم غره ای بهش رفتم من هنوز قهرما فک نکنی آشتی کردم پاشو بینم پرو خان برو صبونه دستمو تو موهاش بردم کامل بهمش ریختم..
#ارسلان
پاشدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم صبحونمو خوردم در همون حین فکر کردم که چی جوری میتونم با دیا آشتی کنم
که بعد یه فکر خیلی خوب زد به سرم بعد از تموم شدن صبحانه رفتم توی اتاق و لباسمو عوض کردم و از خونه زدم بیرون
#دیانا
نفهمیدم کجا داره میره شونه ای بالا انداختم فرنی اردیان دادم صبونمو خوردم
#ارسلان
رفتم میدون تکسیم و وارد برند های معروفی که دیانا عاشق هست شدم
یه چند تا چیز گرفتم و با یه باکس قشنگ و همراه با یه عروسک جغد
چون میدونستم با گرفتن چیزایی که دوست داره زود خر میشه و آشتی میکنه
بعد هم رفتم یه رستوران شیک و یه میز رزرو کردم
بعد از چند ساعت برگشتم خونه
#دیانا
مشغول بازی با اردیان بودم ظرفارو شستم خونرو جمع جور کردم با اردیان بازی میکنم
#ارسلان
توی این چند ساعت خیلی خسته شده بودم رسیدم خونه رو در باز کردم بعد با تمام خستگی که داشتم رفتم روی مبل لش کردم
بعد از چند مین پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و سرحال شدم
بعد هم اومدم با پسرم بازی کردم و به دیانا گفتم که قراره امشب بریم به یه رستوران چون من قرار کاری دارم و تو و اردیان هم باید بیاین
یکم استرس داشتم میترسیدم که از چیزایی که در انتظارش هست خوشش نیاد
#دیانا
باشه ای گفتم تو رفتم تو آشپزخونه یه قهوه درست کردم رفتم تو اتاق کتاب میخوندم از قهوم میخوردم
#ارسلان
ساعت نزدیک ۸ بود
رفتم یه ضربه ای به در زدم و رفتم داخل و بهش گفتم که تا چند دقیقه دیگه منتظرشم یعد هم رفتم کشوی لباسای اردیان رو باز کردم یه لباس که خیلی دوسش داشتم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
رفتم پسرمو برداشتم و رفتم توی اتاق و هم لباس خودمو عوض کردم ، هم لباس اردیان رو
رفتن پایین دیدم که دیانا شبیه سیندرلا شده رفتم پیشش
۷.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.