set me free
#set_me_free
#پارت_14
کمی اینور و اونور نگاهی انداختم ولی انگار خبری نبود
راهم رو گرفتم و به خونه برگشتم.
روی تختم دراز کشیدم و نفسم رو به آسودگی بیرون دادم
روز عجیبی بود.
یهو صدای افتادن چیزی اومد
سراسیمه بیرون رفتم که دیدم سویون ایستاده و لیوانی شکسته روی زمین افتاده
فوری رفتم سمتش و گفتم : طوریت نشده؟
اونکه انگار دستپاچه شده بود گفت : نه نه منکه روحم
خرده شیشه ها رو از روی زمین جمع کردم و دور ریختم و دوباره به سمت اتاقم رفتم
پشت در ایستادم و دستم رو روی قلبم گذاشتم
قلبم تند تند میزد
پس به این میگن ع.شق؟
****
از خواب بلند شدم و از گرسنگی به سمت آشپزخونه رفتم.
سویون بیدار شد و به سمتم اومد
: سلام
دستپاچه گفتم : اوه سلام
اونکه انگار موضوع دیشب عین شوخی بوده براش رفتار میکرد و خیلی ریلکس بود.
تخم مرغ رو گرفتم دستم و ضربه ای به تابه زدم که تخم مرغ از دستم روی زمین افتاد و شکست
: داری چیکار میکنی ؟
: هیچی از دستم افتاد
فوری دستش رو به سمت پوسته تخم مرغ دراز کرد و برداشت و گفت : بلد نیستی یه تخم مرغ درست کنی
در حالی که دستش رو زیر کابینت کرده بود و داشت خرابکاری من رو جمع میکرد دستش بیرون آورد و گفت : این چیه؟
به دستش نگاه کردم که گفت : این منم؟
به عکس نگاه کردم که یهو سرم سوت کشید
صدای جیغ میومد
انقدر بلند بود که دستم رو روی گوشم گذاشتم و روی زمین نشستم
* دختری که خونی روی زمین افتاده بود.
چاقویی که دختر باهاش کشته شده بود به طرفی افتاده بود
یه مرد سیاه هم بالای سر دختره میخندید
دختره دستش رو به نشونه کمک سمتش دراز کرده بود
اون دختر
اون دختر
سویونه! *
#پارت_14
کمی اینور و اونور نگاهی انداختم ولی انگار خبری نبود
راهم رو گرفتم و به خونه برگشتم.
روی تختم دراز کشیدم و نفسم رو به آسودگی بیرون دادم
روز عجیبی بود.
یهو صدای افتادن چیزی اومد
سراسیمه بیرون رفتم که دیدم سویون ایستاده و لیوانی شکسته روی زمین افتاده
فوری رفتم سمتش و گفتم : طوریت نشده؟
اونکه انگار دستپاچه شده بود گفت : نه نه منکه روحم
خرده شیشه ها رو از روی زمین جمع کردم و دور ریختم و دوباره به سمت اتاقم رفتم
پشت در ایستادم و دستم رو روی قلبم گذاشتم
قلبم تند تند میزد
پس به این میگن ع.شق؟
****
از خواب بلند شدم و از گرسنگی به سمت آشپزخونه رفتم.
سویون بیدار شد و به سمتم اومد
: سلام
دستپاچه گفتم : اوه سلام
اونکه انگار موضوع دیشب عین شوخی بوده براش رفتار میکرد و خیلی ریلکس بود.
تخم مرغ رو گرفتم دستم و ضربه ای به تابه زدم که تخم مرغ از دستم روی زمین افتاد و شکست
: داری چیکار میکنی ؟
: هیچی از دستم افتاد
فوری دستش رو به سمت پوسته تخم مرغ دراز کرد و برداشت و گفت : بلد نیستی یه تخم مرغ درست کنی
در حالی که دستش رو زیر کابینت کرده بود و داشت خرابکاری من رو جمع میکرد دستش بیرون آورد و گفت : این چیه؟
به دستش نگاه کردم که گفت : این منم؟
به عکس نگاه کردم که یهو سرم سوت کشید
صدای جیغ میومد
انقدر بلند بود که دستم رو روی گوشم گذاشتم و روی زمین نشستم
* دختری که خونی روی زمین افتاده بود.
چاقویی که دختر باهاش کشته شده بود به طرفی افتاده بود
یه مرد سیاه هم بالای سر دختره میخندید
دختره دستش رو به نشونه کمک سمتش دراز کرده بود
اون دختر
اون دختر
سویونه! *
۲.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.