پارت کما
⭐پارت ۲۰/کما⭐
دارای صحنه های هیجانی‼️🥵
منو با یه حرکت از روی زمین برداشت و رفت سمت اتاقش .تخت اون بزرگتر از مال من بود منو انداخت روی تخت و اول کراواتشو درآورد از دیشب لباسشو در نیاورده بود بعدش دکمه های لباسشو در آورد من تا اینو دیدم دستامو گذاشتم رو چشام و چشامو بستم.
-با شنیدن حرفش خیلی عصبی شدم و این کارو کردم وقتی لباسمو در آوردم دیدم چشاشو بسته روش خیمه زدم و با دستامو دستاشو کشیدم کنار و قفلشون کردم و شروع کردم به بوسیدنش،همه جای صورتشو بوس مالی کردم و آخر از همه رو پیشونیشو بوسیدم میدونستم اگه این کارو نکنم دیگه نمیتونم داشته باشمش اون همچین اخلاقی داشت..
لباش طمع شکلات میداد.من عاشق شکلاتم🍫
بعد از بوسیدنش روی گردنش یه بوسه ریز زدم که....
آت:تهیونگ ولم کن ترو خدا اگه ولم نکنی دیگه باهات حرف نمیزنم فهمیدی؟؟
-از این اخلاقش خیلی خوشم میومد ،اولین باره که از این اخلاقش بدم میاد از این که هر چی بگه روی حرفش مسممه و پشیمون نمیشه اون خیلی لجبازه به خاطر همین ترسیدم و سریع ولش کردم..
تهیونگ:الان دیگه دوست دختر می..))
آت:چرا واسه خودت هم میبری و هم میدوزی؟؟کی گفته من دوست دخترتم؟من فقط خواهرتم.../
تهیونگ:میخوای یه کار دیگه بکنیم؟یه کار هیجان انگیز تر😈
آت:تهیونگ جان جدت خفه شو....
عه خب من اقدرا که فکر میکنین منحرف نیستم راستش من اینو تو دفترم نوشته بودم و قرار نبود بزارم جایی حالا بعدا تصمیم گرفتم بزارم .تازه دارم سانسور میکنم😂
خب اگه حمایت کنین پارت بعدیشو میذارم🤍🌿
همین طور لایک هم فراموش نشه♥️
دارای صحنه های هیجانی‼️🥵
منو با یه حرکت از روی زمین برداشت و رفت سمت اتاقش .تخت اون بزرگتر از مال من بود منو انداخت روی تخت و اول کراواتشو درآورد از دیشب لباسشو در نیاورده بود بعدش دکمه های لباسشو در آورد من تا اینو دیدم دستامو گذاشتم رو چشام و چشامو بستم.
-با شنیدن حرفش خیلی عصبی شدم و این کارو کردم وقتی لباسمو در آوردم دیدم چشاشو بسته روش خیمه زدم و با دستامو دستاشو کشیدم کنار و قفلشون کردم و شروع کردم به بوسیدنش،همه جای صورتشو بوس مالی کردم و آخر از همه رو پیشونیشو بوسیدم میدونستم اگه این کارو نکنم دیگه نمیتونم داشته باشمش اون همچین اخلاقی داشت..
لباش طمع شکلات میداد.من عاشق شکلاتم🍫
بعد از بوسیدنش روی گردنش یه بوسه ریز زدم که....
آت:تهیونگ ولم کن ترو خدا اگه ولم نکنی دیگه باهات حرف نمیزنم فهمیدی؟؟
-از این اخلاقش خیلی خوشم میومد ،اولین باره که از این اخلاقش بدم میاد از این که هر چی بگه روی حرفش مسممه و پشیمون نمیشه اون خیلی لجبازه به خاطر همین ترسیدم و سریع ولش کردم..
تهیونگ:الان دیگه دوست دختر می..))
آت:چرا واسه خودت هم میبری و هم میدوزی؟؟کی گفته من دوست دخترتم؟من فقط خواهرتم.../
تهیونگ:میخوای یه کار دیگه بکنیم؟یه کار هیجان انگیز تر😈
آت:تهیونگ جان جدت خفه شو....
عه خب من اقدرا که فکر میکنین منحرف نیستم راستش من اینو تو دفترم نوشته بودم و قرار نبود بزارم جایی حالا بعدا تصمیم گرفتم بزارم .تازه دارم سانسور میکنم😂
خب اگه حمایت کنین پارت بعدیشو میذارم🤍🌿
همین طور لایک هم فراموش نشه♥️
- ۲.۹k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط