فیک عشق من
#فیک_عشق_من
#پارت_8
یونا: باشه ای گفتم و منتظر بودم که غذاهامون رو بیارن که یهو چشمم خورد به در... اون... اوننن کوک بود با رزا اومده بود..... سریع به سونا گفتم...
یونا: سونا سونا اونجا رو نگاه.. کوک و رزا هم اینجان....
سونا: اخ اون هرزه...
کوک ویو: با رزا رسیدیم به رستوران.... چشمم خورد به یک نفر که اون خیلی اشنا بود... اون یونا بود... کنار یک دختره بود...
با رزا رفتیم روی میز نشستیم....
کوک: چی سفارش میدی.؟(سرد)
رزا: عام منن نودل میخام..
کوک: نودل؟
رزا: اره..
کوک: گارسون...
یک نودل میخاستیم...
رزا: پس تو سفارش نمیدی
کوک: نه من سیرم
رزا: چی خوردی..
کوک: انقد گیر نده...(سرد)
یونا: سونا دیگه پاشو بریم من نمیخام با این دو تا توی یه رستوران باشم
سونا: هنو غذا نخوردیم میخای کجا بریم..
یونا: من میل ندارم... خب تو بخور.. من میرم..
یونا ویو: سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه.. اخ وقتی رزا و کوک رو دیدم.. قلبم اتیش گرفت... اوفف ولش..
رسیدم خونه... در رو باز کردم. و به خاله ام سلام کردم.
خاله: چرا انقدر دیر اومدی؟
یونا: با دوستم رفته بودیم بیرون تا غذا بخوریم...
تموم قضیه رو بریا خالم تعریف کردم
خاله: تو از اون اول هم نباید با کوک وارد رابطه میشدی...
یونا: خب دیگه من برم تو اتاقم
خاله: باشه عزیزم..
یونا ویو: رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و رو تخت ولو شدم...
گوشیمو گرفتم و به سونا زنگ زدم
سونا: شاید باورت نشه چه اتقاقی افتاد... برات تعریف کنم...
یونا: یا خدا تعریف کن..
فلش بک به رستوران..
سونا ویو: نمیدونم چرا حرصم گرفته بود وقتی رزا رو با کوک دیدم... میخاستم یه بلایی سر رزا خانم بیارم...
نوشیدنی رو دستم گرفتم و رفتم سمت رزا جوری که مثلا حواسم نیس همه رو روی لباسش خالی کردم
سونا: اوه ببخشید حواسم نبود..
رزا: یااا چیکار میکنی هرزه
سونا: هوی اسم خودتو رو من نزار..
رزا: کوک نگاه کن با من چجوری رفتار مکینه..
کوک: رزا بس کن... تو اول شروع کردی... وگرنه باهات کاری نداشت.
کوک: من از جای رزا معذرت خواهی میکنم
رزا: چرا داری معذرت خواهی میکنی اون باید ازم معذرت خواهی کنه
کوک: خفه شو(عصبی)
پایان فلش بک:
یونا: یا خدا دختر تو چیکار کردی(خنده) اخ دلم خنک شد... دلم میخاست اتیشی شدنه رزا رو ببینم..
سونا: یه سوال دارم..
یونا: بپرس..
سونا: طُ کی میخای به کوک واقعیت رو بگی...
یونا: اصن چرا باید بگم..
سونا: اوم هر جور که دوست داری
یونا: عام سونا من یه لحضه قطع کنم چون یه نفر داره بهم زنگ میزنه
سونا: باشه عزیزم بای بای
یونا ویو:گوشی رو قط کردم دیدم که.....
حمایت کنید
شرط:
25 لایک
30 کامنت
شرط کامل بشه پارت بعد رو میزارم...
#پارت_8
یونا: باشه ای گفتم و منتظر بودم که غذاهامون رو بیارن که یهو چشمم خورد به در... اون... اوننن کوک بود با رزا اومده بود..... سریع به سونا گفتم...
یونا: سونا سونا اونجا رو نگاه.. کوک و رزا هم اینجان....
سونا: اخ اون هرزه...
کوک ویو: با رزا رسیدیم به رستوران.... چشمم خورد به یک نفر که اون خیلی اشنا بود... اون یونا بود... کنار یک دختره بود...
با رزا رفتیم روی میز نشستیم....
کوک: چی سفارش میدی.؟(سرد)
رزا: عام منن نودل میخام..
کوک: نودل؟
رزا: اره..
کوک: گارسون...
یک نودل میخاستیم...
رزا: پس تو سفارش نمیدی
کوک: نه من سیرم
رزا: چی خوردی..
کوک: انقد گیر نده...(سرد)
یونا: سونا دیگه پاشو بریم من نمیخام با این دو تا توی یه رستوران باشم
سونا: هنو غذا نخوردیم میخای کجا بریم..
یونا: من میل ندارم... خب تو بخور.. من میرم..
یونا ویو: سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه.. اخ وقتی رزا و کوک رو دیدم.. قلبم اتیش گرفت... اوفف ولش..
رسیدم خونه... در رو باز کردم. و به خاله ام سلام کردم.
خاله: چرا انقدر دیر اومدی؟
یونا: با دوستم رفته بودیم بیرون تا غذا بخوریم...
تموم قضیه رو بریا خالم تعریف کردم
خاله: تو از اون اول هم نباید با کوک وارد رابطه میشدی...
یونا: خب دیگه من برم تو اتاقم
خاله: باشه عزیزم..
یونا ویو: رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و رو تخت ولو شدم...
گوشیمو گرفتم و به سونا زنگ زدم
سونا: شاید باورت نشه چه اتقاقی افتاد... برات تعریف کنم...
یونا: یا خدا تعریف کن..
فلش بک به رستوران..
سونا ویو: نمیدونم چرا حرصم گرفته بود وقتی رزا رو با کوک دیدم... میخاستم یه بلایی سر رزا خانم بیارم...
نوشیدنی رو دستم گرفتم و رفتم سمت رزا جوری که مثلا حواسم نیس همه رو روی لباسش خالی کردم
سونا: اوه ببخشید حواسم نبود..
رزا: یااا چیکار میکنی هرزه
سونا: هوی اسم خودتو رو من نزار..
رزا: کوک نگاه کن با من چجوری رفتار مکینه..
کوک: رزا بس کن... تو اول شروع کردی... وگرنه باهات کاری نداشت.
کوک: من از جای رزا معذرت خواهی میکنم
رزا: چرا داری معذرت خواهی میکنی اون باید ازم معذرت خواهی کنه
کوک: خفه شو(عصبی)
پایان فلش بک:
یونا: یا خدا دختر تو چیکار کردی(خنده) اخ دلم خنک شد... دلم میخاست اتیشی شدنه رزا رو ببینم..
سونا: یه سوال دارم..
یونا: بپرس..
سونا: طُ کی میخای به کوک واقعیت رو بگی...
یونا: اصن چرا باید بگم..
سونا: اوم هر جور که دوست داری
یونا: عام سونا من یه لحضه قطع کنم چون یه نفر داره بهم زنگ میزنه
سونا: باشه عزیزم بای بای
یونا ویو:گوشی رو قط کردم دیدم که.....
حمایت کنید
شرط:
25 لایک
30 کامنت
شرط کامل بشه پارت بعد رو میزارم...
۱۸.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.