پارت ۳
پارت ۳
ـ سفارش ها رو گرفتی ؟
سرش رو تکون داد
ـ هوم
چند ثانیه ای درسکوت چهره ی یونجون رو از نظر گذروند و بعد پرسید :
ـ خوبی ؟
یونجون لبخند خسته ای زد و جواب داد :
ـ خوبم
همین که اولین سفارش آماده شد سوبین از روی میز برش داشت و به سمت میز مشتری به
راه افتاد
ـ یا یونجونا
نگاهش رو از سوبین گرفت و گفت :
ـ بله ؟
پیش خدمت به سینی روی میز اشاره کرد و جواب داد :
ـ سفارش میز هفت
ـ اوکی
آروم سینی رو برداشت و به سمت میز شماره ی هفت به راه افتاد ، تقریبا وسطای راه بود
که برای چند لحظه دستش سست شد و سرش گیج رفت درنتیجه سینی از دستش افتاد روی
زمین و تمام ظروفی که توش بود شکست
نگاه شوکه ش بین مشتری ها چرخید و بعد چند بار تعظیم کرد و رو به مشتری ها گفت
ـ عذر میخوام
نشست روی زمین و شروع کرد به جمع کردن خرده شیشه ها ، طولی نکشید که سوبین
کنارش نشست و نگران پرسید :
سوبین : هیونگ خوبی ؟
بدون اینکه نگاهش باال بیاد سرشون رو تکون داد
ـ نمیدونم یه لحظه چه مرگم شد
ـ چیزی نیست اشکال نداره ، من جمعش میکنم
یونجون رو وادار کرد روی یکی از صندلی ها بشینه و خودش شروع کرد به جمع کردن
خرده شیشه ها ..
***
ـ اگه با این روند ادامه بدی مجبور میشم اخراجت کنم یونجونا ، االن دو هفته ست که مرتبا
داری این اشتباه رو تکرار میکنی و ظرف ها رو میشکنی .. میدونی چند تا سفارش به
خاطر اینکارات دوبار سرو شده ؟
آروم تعظیم کرد و با لحن گرفته ای گفت :
ـ عذر میخوام ، دیگه تکرار نمیشه
ـ دفعه ی قبل هم گفتی دیگه تکرار نمیشه ، تو چته پسر ؟
اینبار سوبین جلو اومد و گفت
ـ اون هیچ تقصیری نداره
صاحب کافه با چهره ای که به خوبی کالفگیش رو نشون میداد پرسید
ـ پس میشه بگی تقصیر کیه ؟ چرا هربار سعی داری از یونجون دفاع کنی و بیگناه جلوه ش
بدی سوبینا ؟
ـ چون ..
دست یونجون دور مچش حلقه شد و سرش رو به نشونه ی اینکه دیگه ادامه نده تکون داد ،
به سمتش برگشت .. شونه هاش رو گرفت و گفت :
ـ تا کی میخوای از همه پنهونش کنی هیونگ ؟
ـ سوبینا تمومش کن ، لطفا
ـ دیگه قرار نیست به حرفت گوش کنم
به سمت صاحب کافه برگشت و ادامه داد :
۱
ـ سفارش ها رو گرفتی ؟
سرش رو تکون داد
ـ هوم
چند ثانیه ای درسکوت چهره ی یونجون رو از نظر گذروند و بعد پرسید :
ـ خوبی ؟
یونجون لبخند خسته ای زد و جواب داد :
ـ خوبم
همین که اولین سفارش آماده شد سوبین از روی میز برش داشت و به سمت میز مشتری به
راه افتاد
ـ یا یونجونا
نگاهش رو از سوبین گرفت و گفت :
ـ بله ؟
پیش خدمت به سینی روی میز اشاره کرد و جواب داد :
ـ سفارش میز هفت
ـ اوکی
آروم سینی رو برداشت و به سمت میز شماره ی هفت به راه افتاد ، تقریبا وسطای راه بود
که برای چند لحظه دستش سست شد و سرش گیج رفت درنتیجه سینی از دستش افتاد روی
زمین و تمام ظروفی که توش بود شکست
نگاه شوکه ش بین مشتری ها چرخید و بعد چند بار تعظیم کرد و رو به مشتری ها گفت
ـ عذر میخوام
نشست روی زمین و شروع کرد به جمع کردن خرده شیشه ها ، طولی نکشید که سوبین
کنارش نشست و نگران پرسید :
سوبین : هیونگ خوبی ؟
بدون اینکه نگاهش باال بیاد سرشون رو تکون داد
ـ نمیدونم یه لحظه چه مرگم شد
ـ چیزی نیست اشکال نداره ، من جمعش میکنم
یونجون رو وادار کرد روی یکی از صندلی ها بشینه و خودش شروع کرد به جمع کردن
خرده شیشه ها ..
***
ـ اگه با این روند ادامه بدی مجبور میشم اخراجت کنم یونجونا ، االن دو هفته ست که مرتبا
داری این اشتباه رو تکرار میکنی و ظرف ها رو میشکنی .. میدونی چند تا سفارش به
خاطر اینکارات دوبار سرو شده ؟
آروم تعظیم کرد و با لحن گرفته ای گفت :
ـ عذر میخوام ، دیگه تکرار نمیشه
ـ دفعه ی قبل هم گفتی دیگه تکرار نمیشه ، تو چته پسر ؟
اینبار سوبین جلو اومد و گفت
ـ اون هیچ تقصیری نداره
صاحب کافه با چهره ای که به خوبی کالفگیش رو نشون میداد پرسید
ـ پس میشه بگی تقصیر کیه ؟ چرا هربار سعی داری از یونجون دفاع کنی و بیگناه جلوه ش
بدی سوبینا ؟
ـ چون ..
دست یونجون دور مچش حلقه شد و سرش رو به نشونه ی اینکه دیگه ادامه نده تکون داد ،
به سمتش برگشت .. شونه هاش رو گرفت و گفت :
ـ تا کی میخوای از همه پنهونش کنی هیونگ ؟
ـ سوبینا تمومش کن ، لطفا
ـ دیگه قرار نیست به حرفت گوش کنم
به سمت صاحب کافه برگشت و ادامه داد :
۱
۲.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.