مالکیت خونین p
مالکیت خونین p9
نرا هنوز داشت نگاهش میکرد، آروم، منتظر. انگار میخواست ببینه که شیزوکو خودش به نتیجه میرسه یا نه. اون همیشه کسی بود که آدمها رو مجبور به واکنش میکرد، اما این بار… این بار داشت به شیزوکو فرصت میداد که خودش تصمیم بگیره
شیزوکو نفس عمیقی کشید. یه لحظه نگاهش رو از نرا گرفت، انگار توی ذهنش داشت هزار تا فکر رو باهم مرور میکرد. اما وقتی دوباره سرش رو بلند کرد، چشمهاش مصممتر از قبل بود.
شیزوکو: "نرا… شاید وقتش باشه که دست از فکر کردن بردارم."
نرا یه لحظه سکوت کرد، بعد یه لبخند کمرنگ زد. اون این جواب رو میخواست. اون نمیخواست که شیزوکو فقط یه قربانی باشه، نمیخواست که این فقط یه اتفاق باشه. اون میخواست که شیزوکو خودش انتخاب کنه.
نرا: "پس انتخابت رو کردی؟"
شیزوکو بهش نزدیکتر شد. این بار، اون بود که فاصله رو کمتر کرد. اون بود که بازی رو جلو برد. و توی همون لحظه، برای اولین بار، دیگه هیچ تردیدی بینشون نبود
همون لحظه که شیزوکو فاصله رو کمتر کرد، نرا متوجه شد که این دیگه فقط یه بازی نیست. این یه انتخاب بود. و این برای نرا از هر چیزی مهمتر بود.
اون همیشه دنبال کسی میگشت که قوی باشه، کسی که تسلیم نشه، کسی که ارزش کنار موندن رو داشته باشه. و حالا، شیزوکو نهتنها تسلیم نشده بود، بلکه خودش تصمیم گرفته بود که این راه رو ادامه بده.
نرا: "پس دیگه پشیمون نمیشی، درسته؟"
شیزوکو مستقیم توی چشماش نگاه کرد. "هیچوقت.
نرا هنوز داشت نگاهش میکرد، آروم، منتظر. انگار میخواست ببینه که شیزوکو خودش به نتیجه میرسه یا نه. اون همیشه کسی بود که آدمها رو مجبور به واکنش میکرد، اما این بار… این بار داشت به شیزوکو فرصت میداد که خودش تصمیم بگیره
شیزوکو نفس عمیقی کشید. یه لحظه نگاهش رو از نرا گرفت، انگار توی ذهنش داشت هزار تا فکر رو باهم مرور میکرد. اما وقتی دوباره سرش رو بلند کرد، چشمهاش مصممتر از قبل بود.
شیزوکو: "نرا… شاید وقتش باشه که دست از فکر کردن بردارم."
نرا یه لحظه سکوت کرد، بعد یه لبخند کمرنگ زد. اون این جواب رو میخواست. اون نمیخواست که شیزوکو فقط یه قربانی باشه، نمیخواست که این فقط یه اتفاق باشه. اون میخواست که شیزوکو خودش انتخاب کنه.
نرا: "پس انتخابت رو کردی؟"
شیزوکو بهش نزدیکتر شد. این بار، اون بود که فاصله رو کمتر کرد. اون بود که بازی رو جلو برد. و توی همون لحظه، برای اولین بار، دیگه هیچ تردیدی بینشون نبود
همون لحظه که شیزوکو فاصله رو کمتر کرد، نرا متوجه شد که این دیگه فقط یه بازی نیست. این یه انتخاب بود. و این برای نرا از هر چیزی مهمتر بود.
اون همیشه دنبال کسی میگشت که قوی باشه، کسی که تسلیم نشه، کسی که ارزش کنار موندن رو داشته باشه. و حالا، شیزوکو نهتنها تسلیم نشده بود، بلکه خودش تصمیم گرفته بود که این راه رو ادامه بده.
نرا: "پس دیگه پشیمون نمیشی، درسته؟"
شیزوکو مستقیم توی چشماش نگاه کرد. "هیچوقت.
- ۲.۳k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط