چند پارتی جینـــ1
برای اخرین بار ب خودش توی اینه قدی نگاه کرد تا از مرطب بودن موهاش مطمعن ش...همونطور ک ب خودش خیره شده بود، چشمش ب عکسی میوفته ک ب اینه چسبیده شده بود...خودش و ات بودن ک هردوتاشون لباس اتش نشانارو پوشیده بودن و خیلی یهویی نامجون ازشون عکس گرفت...
سرشو برگردوند تا ببینه فرشتش خوابه یا دوباره خودشو زده ب خواب....ولی وقتی با چهره ی غرق در خواب ات مواجه میشه قند تو دلش اب میشه...شاید نتونه دیگه ببینتش...بالاخره، اتش نشانی کار خطرناکیه...بوسه ی ارومی، جوری ک ات بیدار نشه روی سرش میزاره و اروم از خونه بیرون میره...با گفتن کلماتی مثل "من دوباره برمیگردم...من دوباره میبینمش..." خونه و ترک کرد...
"ا.ت ایی که غرق در خواب بود به هوای اینکه جین کنارش خوابه دستشو دور بدن جین انداخت و با جای خالیه جین مواجه شد
خوابآلود سرشو از روی بالشِ سفید رنگش بلند کرد
موهای مشکی رنگش رو از روی صورتش کنار زد و بیجون جین رو صدا زد: سوکجینا؟ کجایی؟
آروم از روی تخت بلند شد و پتو رو از روی پاهاش برداشت؛
با نبود لباس آتش نشانیِ جین متوجه شد که دوباره برای مأموریت؛ نصفه شب خونه رو ترک کرده
دوباره به تخت برگشت و پاهاشو توی شکمش جمع کرد
آروم زیر پتو خزید و بعد از بغل کردن بالشِ جین کم کم خوابش برد"
سرشو برگردوند تا ببینه فرشتش خوابه یا دوباره خودشو زده ب خواب....ولی وقتی با چهره ی غرق در خواب ات مواجه میشه قند تو دلش اب میشه...شاید نتونه دیگه ببینتش...بالاخره، اتش نشانی کار خطرناکیه...بوسه ی ارومی، جوری ک ات بیدار نشه روی سرش میزاره و اروم از خونه بیرون میره...با گفتن کلماتی مثل "من دوباره برمیگردم...من دوباره میبینمش..." خونه و ترک کرد...
"ا.ت ایی که غرق در خواب بود به هوای اینکه جین کنارش خوابه دستشو دور بدن جین انداخت و با جای خالیه جین مواجه شد
خوابآلود سرشو از روی بالشِ سفید رنگش بلند کرد
موهای مشکی رنگش رو از روی صورتش کنار زد و بیجون جین رو صدا زد: سوکجینا؟ کجایی؟
آروم از روی تخت بلند شد و پتو رو از روی پاهاش برداشت؛
با نبود لباس آتش نشانیِ جین متوجه شد که دوباره برای مأموریت؛ نصفه شب خونه رو ترک کرده
دوباره به تخت برگشت و پاهاشو توی شکمش جمع کرد
آروم زیر پتو خزید و بعد از بغل کردن بالشِ جین کم کم خوابش برد"
۲۹.۸k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.