★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
★𝒓𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆★
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«5»
تهیونگ=رسیدیم عمارت و جونگ کوک رو دوباره براید بغل کردم و وقتی وارد شدم پسرا با تعجب فراوان نگاهم میکردن،و هی میپرسیدن کیه؟ برای چی آوردیش؟ و خیلی سوالای دیگه که بی اهمیت بهشون رفتم تو اتاق مهمان و جونگ کوک و روی تخت گذاشتم، پتو رو روش انداختم و چند لحظه محو زیباییش شدم،بعدش رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و با فکر به جونگ کوک خوابم برد...
جونگ کوک=صبح با سردرد بدی از خواب بیدار شدم،تا چند لحظه تار میدیدم ولی بعدش که واضح دیدم،فهمیدم تو یه اتاق خیلیی شیک و بزرگ که دو برابر خونه من بود،روی تخت بودم!تعجب کردم و یهو یادم افتاد دیشب یکی با دستمال بیهوشم کرد...سریع سمت در رفتم و میخواستم بازش کنم که دیدم قفله...با مشت به در میزدم که یهو در باز شد...
یه مرد با کت شلوار مشکی یه دستمال روی دهنم گذاشت و سریع روی زمین افتادم و بیهوش شدم...
تهیونگ=صبح داشتم جلوی آینه موهامو درست میکردم،که متوجه شدم صدای کوبیده شدن به در و بعدش صدای افتادن یه فرد روی زمین اومد...بدو بدو به سمت صدا رفتم و دیدم جونگ کوک روی زمین افتاده و یه بادیگارد بالای سرشه...
«بادیگارده /»
_هی!اینجا چه اتفاقی افتاده؟
/هیچی آقا!فقط خیلی محکم میزد به در رفته بود روی اعصابم و منم بیهوشش کردم افتاد زمین...
تهیونگ=یه سیلی خیلی محکم به بادیگارده زدم که پرت شد اونور
_به چه حقی این کارو کردی؟ کی بهت اجازه داده؟«جمله آخرشو با داد»
/آقا غلط کردم منو ببخشید قول میدم دیگه تکرار نمیشه!
_سریع از جلوی چشمم گم شو تا با خاک یکسان نکردم!مفهومه؟
/بله بله«و سریع از اونجا دور شد»
تهیونگ=جونگ کوک رو براید بغل کردم و....
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
«★خوشگلای رزا چون حمایتاتون از پارت قبلی بیشتر از پارتای دیگه بود،گفتم امروز براتون دوتا پارت بزارم،هوراااا بخونید حالشو ببرید★»
♡𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤♡
«5»
تهیونگ=رسیدیم عمارت و جونگ کوک رو دوباره براید بغل کردم و وقتی وارد شدم پسرا با تعجب فراوان نگاهم میکردن،و هی میپرسیدن کیه؟ برای چی آوردیش؟ و خیلی سوالای دیگه که بی اهمیت بهشون رفتم تو اتاق مهمان و جونگ کوک و روی تخت گذاشتم، پتو رو روش انداختم و چند لحظه محو زیباییش شدم،بعدش رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم و با فکر به جونگ کوک خوابم برد...
جونگ کوک=صبح با سردرد بدی از خواب بیدار شدم،تا چند لحظه تار میدیدم ولی بعدش که واضح دیدم،فهمیدم تو یه اتاق خیلیی شیک و بزرگ که دو برابر خونه من بود،روی تخت بودم!تعجب کردم و یهو یادم افتاد دیشب یکی با دستمال بیهوشم کرد...سریع سمت در رفتم و میخواستم بازش کنم که دیدم قفله...با مشت به در میزدم که یهو در باز شد...
یه مرد با کت شلوار مشکی یه دستمال روی دهنم گذاشت و سریع روی زمین افتادم و بیهوش شدم...
تهیونگ=صبح داشتم جلوی آینه موهامو درست میکردم،که متوجه شدم صدای کوبیده شدن به در و بعدش صدای افتادن یه فرد روی زمین اومد...بدو بدو به سمت صدا رفتم و دیدم جونگ کوک روی زمین افتاده و یه بادیگارد بالای سرشه...
«بادیگارده /»
_هی!اینجا چه اتفاقی افتاده؟
/هیچی آقا!فقط خیلی محکم میزد به در رفته بود روی اعصابم و منم بیهوشش کردم افتاد زمین...
تهیونگ=یه سیلی خیلی محکم به بادیگارده زدم که پرت شد اونور
_به چه حقی این کارو کردی؟ کی بهت اجازه داده؟«جمله آخرشو با داد»
/آقا غلط کردم منو ببخشید قول میدم دیگه تکرار نمیشه!
_سریع از جلوی چشمم گم شو تا با خاک یکسان نکردم!مفهومه؟
/بله بله«و سریع از اونجا دور شد»
تهیونگ=جونگ کوک رو براید بغل کردم و....
#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#فیک#فیک_بی_تی_اس
«★خوشگلای رزا چون حمایتاتون از پارت قبلی بیشتر از پارتای دیگه بود،گفتم امروز براتون دوتا پارت بزارم،هوراااا بخونید حالشو ببرید★»
۸.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.