همونطور که ضربآهنگ موزیک توی گوشهات میپیچید قلبت شرو
همونطور که ضربآهنگ موزیک توی گوشهات میپیچید، قلبت شروع کرد به کوبیدن.
انگار ریتم آهنگ ناگهان تغییر کرد و تو وسط طوفانی از ترس وهیجان گیر افتادی. دستهات از حرکت ایستاد برگشتی، نگاهت توی نگاهش گره خورد.
با صدایی که بیشتر شبیه پچپچ بود زمزمه کردی:
"ت-ترسوندیم!"
نامجون قدمی به سمتت برداشت. ناخودآگاه عقب رفتی و تا زمانی که کمرت به دیوار خورد، ادامه دادی.
اون بدون لحظهای مکث، نزدیکتر شد. دستهاش رو دو طرفت، روی دیوار گذاشت و فاصلهتون فقط چند سانت شد.
نفسهات سنگین شده بود و نگاهش مستقیم توی چشمهات.
نامجون با نگاهِ خیره اش انگار که میخواست هر حرکتت رو توی ذهنش ثبت کنه و برای خودش نگهداره. چشمهاش خمار، لبهاش کمی از هم باز، و نفسهاش داغ و عمیق بود.
انگار ریتم آهنگ ناگهان تغییر کرد و تو وسط طوفانی از ترس وهیجان گیر افتادی. دستهات از حرکت ایستاد برگشتی، نگاهت توی نگاهش گره خورد.
با صدایی که بیشتر شبیه پچپچ بود زمزمه کردی:
"ت-ترسوندیم!"
نامجون قدمی به سمتت برداشت. ناخودآگاه عقب رفتی و تا زمانی که کمرت به دیوار خورد، ادامه دادی.
اون بدون لحظهای مکث، نزدیکتر شد. دستهاش رو دو طرفت، روی دیوار گذاشت و فاصلهتون فقط چند سانت شد.
نفسهات سنگین شده بود و نگاهش مستقیم توی چشمهات.
نامجون با نگاهِ خیره اش انگار که میخواست هر حرکتت رو توی ذهنش ثبت کنه و برای خودش نگهداره. چشمهاش خمار، لبهاش کمی از هم باز، و نفسهاش داغ و عمیق بود.
- ۲.۳k
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط