همونطور که ضربآهنگ موزیک توی گوشهات میپیچید قلبت شرو

همون‌طور که ضرب‌آهنگ موزیک توی گوش‌هات می‌پیچید، قلبت شروع کرد به کوبیدن.
انگار ریتم آهنگ ناگهان تغییر کرد و تو وسط طوفانی از ترس وهیجان گیر افتادی. دست‌هات از حرکت ایستاد برگشتی، نگاهت توی نگاهش گره خورد.
با صدایی که بیشتر شبیه پچ‌پچ بود زمزمه کردی:
"ت-ترسوندیم!"
نامجون قدمی به سمتت برداشت. ناخودآگاه عقب رفتی و تا زمانی که کمرت به دیوار خورد، ادامه دادی.
اون بدون لحظه‌ای مکث، نزدیک‌تر شد. دست‌هاش رو دو طرفت، روی دیوار گذاشت و فاصله‌تون فقط چند سانت شد.
نفس‌هات سنگین شده بود و نگاهش مستقیم توی چشم‌هات.
نامجون با نگاهِ خیره اش انگار که می‌خواست هر حرکتت رو توی ذهنش ثبت کنه و برای خودش نگه‌داره. چشم‌هاش خمار، لب‌هاش کمی از هم باز، و نفس‌هاش داغ و عمیق بود.
دیدگاه ها (۳)

سرش رو کمی کج کرد، دستش بالا اومد آروم و بدون عجله، نوک انگش...

اومدنِ پيش برادر مادرخونده ات كه به خونِ پدرت تشنه و از لمس ...

نیمه‌های شب بود. لباس راحتی تنت بود و موهات رو بی‌حوصله پشت ...

درحالی که داشتی نفس کم می‌آوردی، ناله ای کردی و با هول دادن ...

چند پارتی (درخاستی)

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط