عشق ترسناک
part ¹²
ات: راستی جریان اون پرونده ها رو برام کامل نگفتی که کوک اومد نزدیکم به طوری که صورتامون فقط سانت فاصله داشت.....
کوک: خیلی داری فضولی میکنی خانوم کوچولو
ات: خ...خوب خودت گفتی....بعدا جریان رو کامل برات م.. میگم
کوک: ترسیدی (خنده)
شوخی کردم میخواستم ببینم واکنشت چیه (خنده)
ات: ای بابا نمیگی چقدر من میترسم....خوب حالا بگو جریانشون چیه
کوک: نمیگم
ات: چرا
کوک: چون به تو ربطی نداره
ات: عهههه
کوک: (خنده)
ات: اصلا نگو نمیخوام بگی
کوک: اوه....خانوم کوچولو قهر کرد؟ (دست کشید رو صورت ات)
ات: ولم کن
کوک: باشه باشه
فیلمون رو دیدیم و بعدش من رفتم اتاقم و بیرون نیومدم ناهار هم نخوردم تا شب که شد مامان و بابام اومدن و منو بردن
کوک: خانوم کوچولو امروز اصلا هیچی نخوردی ها
ات: اشتها نداشتم.....خدافظ
کوک: خدافظ
بات: دخترم از کوک خوشت اومد یا نه؟
ات: پسر بدی نیست فقط خیلی قلدر بازی درمیاره
بات: (خندا) نگران نباش عادت میکنی
مات: پس فردا هم عروسی میکنید
ات: چیییی؟؟
مات: آروم تر گوشم کر شد...فردا با کوک میرید خرید عروسی پس فردا هم ازدواج میکنید و میرید زیر یه سقف
ات: فکر نمیکنید یکم زوده؟
بات: تازه دیر هم شده
ات: هعی
بات: مگه دوسش نداری؟
ات: چرا ولی نه
بات: 😑
رفتیم خونه و منم رفتم اتاقم و خوابیدم
صبح ساعت ۸ با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
ات: الو (خواب آلود)
کوک: هنوز خوابی خانوم کوچولو
ات: خوب هنو زوده بیدار شم
کوک: هعی من نیم ساعت دیگه دم در خونتون هستم برای خرید عروسی
ات: خرید عروسی (تعجب) وای اصلا یادم نبود باشه الان حاضر میشم
رفتم دستشویی و صورتمو شستم مسواک هم زدم و بعدش رفتم یه صبحونه هول هولکی خوردم و رفتم یه لباسم رو پوشیدم و یه میکاپ خیلی ساده هم کردم ساعت ۸ و ۴۰ بود وای دیر شد سریع رفتم سمت در که جونگکوک رو دیدم
کوک: ده دقیقه دیر کردی
ات: ببخشید خودت که میدونی دیر پاشدم
کوک: بشین تو ماشین تا بریم خرید
رفتم و نشستم تو ماشین و رفتیم خریدامون رو کردیم و کوک منو برد رستوران غذا خوردیم و برگشتیم خونه هامون
کوک: خدافظ خانوم کوچولو
ات: خدافظ جناب غول آهنی
کوک: (خنده)
رفتم خونه خودمو پرت کردم رو تخت و گرفتم خوابیدم
فردا:
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
#موچی #مونی #هوپی #هوبی #کوکی #ته_ته #بانی #کوک #سوکجین #هوسوک #یونگی #وی #آر_ام #شوگولی #بنگتن #بنگتن_بویز #بوی_بند #آرمی #سولو #تهکوک #ویمین #ویکوک #جیکوک #ورلد_واید_هندسام
ات: راستی جریان اون پرونده ها رو برام کامل نگفتی که کوک اومد نزدیکم به طوری که صورتامون فقط سانت فاصله داشت.....
کوک: خیلی داری فضولی میکنی خانوم کوچولو
ات: خ...خوب خودت گفتی....بعدا جریان رو کامل برات م.. میگم
کوک: ترسیدی (خنده)
شوخی کردم میخواستم ببینم واکنشت چیه (خنده)
ات: ای بابا نمیگی چقدر من میترسم....خوب حالا بگو جریانشون چیه
کوک: نمیگم
ات: چرا
کوک: چون به تو ربطی نداره
ات: عهههه
کوک: (خنده)
ات: اصلا نگو نمیخوام بگی
کوک: اوه....خانوم کوچولو قهر کرد؟ (دست کشید رو صورت ات)
ات: ولم کن
کوک: باشه باشه
فیلمون رو دیدیم و بعدش من رفتم اتاقم و بیرون نیومدم ناهار هم نخوردم تا شب که شد مامان و بابام اومدن و منو بردن
کوک: خانوم کوچولو امروز اصلا هیچی نخوردی ها
ات: اشتها نداشتم.....خدافظ
کوک: خدافظ
بات: دخترم از کوک خوشت اومد یا نه؟
ات: پسر بدی نیست فقط خیلی قلدر بازی درمیاره
بات: (خندا) نگران نباش عادت میکنی
مات: پس فردا هم عروسی میکنید
ات: چیییی؟؟
مات: آروم تر گوشم کر شد...فردا با کوک میرید خرید عروسی پس فردا هم ازدواج میکنید و میرید زیر یه سقف
ات: فکر نمیکنید یکم زوده؟
بات: تازه دیر هم شده
ات: هعی
بات: مگه دوسش نداری؟
ات: چرا ولی نه
بات: 😑
رفتیم خونه و منم رفتم اتاقم و خوابیدم
صبح ساعت ۸ با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
ات: الو (خواب آلود)
کوک: هنوز خوابی خانوم کوچولو
ات: خوب هنو زوده بیدار شم
کوک: هعی من نیم ساعت دیگه دم در خونتون هستم برای خرید عروسی
ات: خرید عروسی (تعجب) وای اصلا یادم نبود باشه الان حاضر میشم
رفتم دستشویی و صورتمو شستم مسواک هم زدم و بعدش رفتم یه صبحونه هول هولکی خوردم و رفتم یه لباسم رو پوشیدم و یه میکاپ خیلی ساده هم کردم ساعت ۸ و ۴۰ بود وای دیر شد سریع رفتم سمت در که جونگکوک رو دیدم
کوک: ده دقیقه دیر کردی
ات: ببخشید خودت که میدونی دیر پاشدم
کوک: بشین تو ماشین تا بریم خرید
رفتم و نشستم تو ماشین و رفتیم خریدامون رو کردیم و کوک منو برد رستوران غذا خوردیم و برگشتیم خونه هامون
کوک: خدافظ خانوم کوچولو
ات: خدافظ جناب غول آهنی
کوک: (خنده)
رفتم خونه خودمو پرت کردم رو تخت و گرفتم خوابیدم
فردا:
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین
#جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جونگکوک #بی_تی_اس
#موچی #مونی #هوپی #هوبی #کوکی #ته_ته #بانی #کوک #سوکجین #هوسوک #یونگی #وی #آر_ام #شوگولی #بنگتن #بنگتن_بویز #بوی_بند #آرمی #سولو #تهکوک #ویمین #ویکوک #جیکوک #ورلد_واید_هندسام
۲۲.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.