part 79
#part_79
#رها
یه لیوان آبو یه نفس سر کشیدم
خوبه الان مریض منم بعد من اومدم مراقب نازی باشم
اون وقت این گاوم چپیده تو اتاقش بیرون نمیاد
فلایر-آخ یه لیوانم به من بده انقدر حرص خوردم نمیدونم دیگه چطور خودمو آروم کنم
رها-واقعا این پلشت نمیخواد دهن باز کنه بگه چه مرگشه؟
فریال-نمیگه کههههه
دلسا_بابا چتونه شما که از نازی بدترین صبر کنید بالاخره مجبور میشه بیاد بیرون دیگه
فریال-خدا کنه
رها-تو نمیدونی چیشده؟
دلسا-فقط میدونم با مبین دعواش شده چون وقتی اومد حلقه دستش نبود
فریال-پوففف
دلسا دختر خاله نازی بود که پیش نازی اینا زندگی میکرد
مامان و بابا و داداش نازی طبقه پایین بودن و دلسا و نازی بالا زندگی میکردن
دختر خوبی بود البته زیاد نمیشناسمش ولی به نظرم بد نمیاید
تو فکر بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد طاها بود رد کردم که دوباره زنگ زد بازم ردش کردم
فریال-کیه ؟
رها-طاها
دلسا-طاهاااا؟
رها-اره طاهاااا چیز عجیبیه؟
دلسا-همون طاها دوست مبین؟
رها-تو طاها رو از کجا دیدی؟
دلسا-تا حالا ندیدمش تو پست و استور ها مبین دیدم پسر خوشتیپیه مهربونم به نظر میرسه.....وای صداششششم خیلی قشنگه
چپ چپ نگاهش کردم
رها-تو همه اینا رو از تو پست و استوری فهمیدی؟
دلسا-آره به نظرم خیلی پسر خوبیه...تو خیلی خر شانسی طاهابهت زنگ میزنه من اگه جای تو بودم همون لحظه قش میکردم
وای خداااا یه عقلی به این بده اخه طاها هم ذوق داره؟
رها-به نظرم خیلی بهم میخورید هر دو تون یه خورده کم دارید اگه تونستی مخشو بزن
فریال-دلسا مخ طاها رو بزنه؟
دلسا-یعنی میشه؟
فریال-نچ دیر اومدی مخ طاها زده شده 😂😂
دلسا-هانننن؟
به فریال چشم قره رفتم تا ادمه نده
رها-چرت میگه بیخی
یعنی دلم میخواست برم خفش کنم دختره رومخ چندش زشت گاو
تو بیخود میکنی از طاها خوشت میاد
مگه شهر هرته بیای رو کراش مردم کراش بزنی
خررررر الاغغغغ
تو فکر این بودم که چطور خودمو خالی کنم که صدای در اتاق نازی اومد
نازی اتاق اومد بیرون و یه راست رفت تو تراس
خواستم برم دنبالش که صدای زنگ در اومد.
#شکلات_تلخ
#رها
یه لیوان آبو یه نفس سر کشیدم
خوبه الان مریض منم بعد من اومدم مراقب نازی باشم
اون وقت این گاوم چپیده تو اتاقش بیرون نمیاد
فلایر-آخ یه لیوانم به من بده انقدر حرص خوردم نمیدونم دیگه چطور خودمو آروم کنم
رها-واقعا این پلشت نمیخواد دهن باز کنه بگه چه مرگشه؟
فریال-نمیگه کههههه
دلسا_بابا چتونه شما که از نازی بدترین صبر کنید بالاخره مجبور میشه بیاد بیرون دیگه
فریال-خدا کنه
رها-تو نمیدونی چیشده؟
دلسا-فقط میدونم با مبین دعواش شده چون وقتی اومد حلقه دستش نبود
فریال-پوففف
دلسا دختر خاله نازی بود که پیش نازی اینا زندگی میکرد
مامان و بابا و داداش نازی طبقه پایین بودن و دلسا و نازی بالا زندگی میکردن
دختر خوبی بود البته زیاد نمیشناسمش ولی به نظرم بد نمیاید
تو فکر بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد طاها بود رد کردم که دوباره زنگ زد بازم ردش کردم
فریال-کیه ؟
رها-طاها
دلسا-طاهاااا؟
رها-اره طاهاااا چیز عجیبیه؟
دلسا-همون طاها دوست مبین؟
رها-تو طاها رو از کجا دیدی؟
دلسا-تا حالا ندیدمش تو پست و استور ها مبین دیدم پسر خوشتیپیه مهربونم به نظر میرسه.....وای صداششششم خیلی قشنگه
چپ چپ نگاهش کردم
رها-تو همه اینا رو از تو پست و استوری فهمیدی؟
دلسا-آره به نظرم خیلی پسر خوبیه...تو خیلی خر شانسی طاهابهت زنگ میزنه من اگه جای تو بودم همون لحظه قش میکردم
وای خداااا یه عقلی به این بده اخه طاها هم ذوق داره؟
رها-به نظرم خیلی بهم میخورید هر دو تون یه خورده کم دارید اگه تونستی مخشو بزن
فریال-دلسا مخ طاها رو بزنه؟
دلسا-یعنی میشه؟
فریال-نچ دیر اومدی مخ طاها زده شده 😂😂
دلسا-هانننن؟
به فریال چشم قره رفتم تا ادمه نده
رها-چرت میگه بیخی
یعنی دلم میخواست برم خفش کنم دختره رومخ چندش زشت گاو
تو بیخود میکنی از طاها خوشت میاد
مگه شهر هرته بیای رو کراش مردم کراش بزنی
خررررر الاغغغغ
تو فکر این بودم که چطور خودمو خالی کنم که صدای در اتاق نازی اومد
نازی اتاق اومد بیرون و یه راست رفت تو تراس
خواستم برم دنبالش که صدای زنگ در اومد.
#شکلات_تلخ
۴۲.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.