هاناهاکیماسو

#هاناهاکیماسو
#part28
کوک از اتاق با عصبانیت بیرون رفت میله داغ رو برداشت و وارد اتاق شکنجه شد میسو به صندلی بسته شده بود
_کودوم(بم و سرد)
•ا ارباب
_بهت گفتم کودوم خوب دل و جرعت پیدا کردی با کودوم دستت همچین غلطی کردی
•ارباب م من خواهش میکنم رحم کنید
کوک بی مقدمه هردو دسته میسو رو سوزوند و جیغش رفت هوا
_جوری زنده به گورت میکنم که حتی اون دنیا هم جواب پس بدی
بعد از اتاق رفت بیرون
_بکشینش و بعدم جنازشو جایی چال کنید که حتی سگا هم بوشو احساس نکنن
.....بله ارباب
_سریع
کوک دوباره پیش هانا برگشت کتشو برداشت و رو دخترک انداخت سراغ قفسه کتاب ها رفت یکی از کتابایه مورد علاقه هانا رو برداشت دوباره کنارش نشست و بوسیدش و شروع کرد براش کتاب خوندن بعد از مدتی هانا شروع کرد به ناله کردن و همش عرق میکرد کوک بلند شد و کتشو از روش برداشت با دیدن خون زیر لباسش لباسشو کمی بالا زد و با دیدن خون دور زخمش نگران شد سریع رفت عمارت بسته کمک های اولیه رو برداشت و کنار هانا نشست به زخمش بتادین زد که دوباره هانا ناله آرومی کرد چسب زد و با گاز استریل دور کمرش رو بست و با دستمال عرق هانا رو پاک کرد کوک که دید جایه هانا خیلی صفته اونو بغل کرد و برد تو اتاقه خودش هانا تو بیهوشیش اسم کوک رو صدا میزد
+کوک کوکی
_جانم من اینجام
کوک هانا رو رو تختش خوابوند لباسش رو عوض کرد و کنارش خوابید
دو روز بعد طبقه گفته دکتر هانا بهوش اومد زخم کتفش بیشتر درد میکرد به پشتی تخت تکیه داده بود و کتاب میخوند که در اتاق باز شد
_تو هنوز نشستی
هانا با شنیدن صدایه کوک لبخندی زد
+کوکیم
_نگفتم استراحت کن
هانا کتابش رو بست و گذاشت و کمی جلو رفت و کوک هم روبه رو دخترک با کاسه سوپ نشست
+خودت که میدونی حوصلم سر می‌ره
_تو تازه بهوش اومدی زخمات تازس نباید زیاد تکون بخوری عزیزدلم
هانا لبخندی زد
+بازم سوپ کوک انقدر بهم سوپ دادی احساس میکنم تو شکمم پره سوپه
دیدگاه ها (۰)

#هاناهاکیماسو #part29_گفتم که باید بخوری تا زود خوب شی بدنت ...

#part30آجوما رفت کوک هم رفت و اسپره هانا رو برداشت هانا رو ر...

#هاناهاکیماسو #part27هانا دیگه کار نمی‌کرد و وقتشو بیشتر تو ...

#هاناهاکیماسو #part26کوک هانا رو تو بغلش جا کرد یه دستشو دور...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط