Part69
Part 69
(ویو ات)
صبح زود بیدار شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ به کیوت ترین شکل ممکن خوابش برده به پتو روش انداختم و گونشو بوسیدم بعد رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به درست کردن وافل بعد با کلی توت فرنگی و خامه تزئینش کردم قشنگ چیدمشون رو میز بعد رفتم بالا سر تهیونگ آروم موهاشو نوازش میکردم
ات: ته ته نمی خوای بیدار بشی
تهیونگ:.......
ات: ته ته( گونه تهیونگ میبوسه)
تهیونگ: هومم( خوابالو )
ات: بیا برات صبحانه درست کردم
تهیونگ: باشه ( سرد )
ات: ته تروخدا منو ببخش
تهیونگ:........
ات: ته ببخشید (بغض)
ات :قول میدم دیگه تکرارش نکنم فقط منو ببخش( گریه)
تهیونگ: نمیشه هم باهات سرد بود بچه گریه نکن بیا بغلم
ات:( رفت بغل تهیونگ )
ات: منو هقق بخشیدی
تهیونگ: اگه گریه نکنی میبخشمت
ات:( سریع اشکاشو پاک میکنه )
تهیونگ:( میخنده )
تهیونگ: خب خب بریم ببینیم خانوم ات چی درست کرده چون دارم از گشنگی میمیرم
ات؛( خنده )
(ویو ات )
با تهیونگ رفتیم سر میز نشستیم تهیونگ اولین گاز رو از وافل زد که بهش گفتم
ات: خوبه
تهیونگ :خیلییی خوشمزش
ات: هوففف خیالم راحت شد
تهیونگ: ات میگم نظرت چیه امروز بریم لباس عروسیمونو بخریم
ات:( غذا میپره تو گلوش)
تهیونگ: چیشد خوبی بیا آب بخور
ات :چه تصمیم یهویی بود مگه کی میخوام ازدواج کنیم
تهیونگ: این هفته
ات :جانمم تهیونگ خیلی زوده
تهیونگ: نخیرم زود نیست ما همه کاری کردیم حتا
ات: باشه باشه فهمیدم
(ویو ات)
صبح زود بیدار شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ به کیوت ترین شکل ممکن خوابش برده به پتو روش انداختم و گونشو بوسیدم بعد رفتم تو آشپز خونه و شروع کردم به درست کردن وافل بعد با کلی توت فرنگی و خامه تزئینش کردم قشنگ چیدمشون رو میز بعد رفتم بالا سر تهیونگ آروم موهاشو نوازش میکردم
ات: ته ته نمی خوای بیدار بشی
تهیونگ:.......
ات: ته ته( گونه تهیونگ میبوسه)
تهیونگ: هومم( خوابالو )
ات: بیا برات صبحانه درست کردم
تهیونگ: باشه ( سرد )
ات: ته تروخدا منو ببخش
تهیونگ:........
ات: ته ببخشید (بغض)
ات :قول میدم دیگه تکرارش نکنم فقط منو ببخش( گریه)
تهیونگ: نمیشه هم باهات سرد بود بچه گریه نکن بیا بغلم
ات:( رفت بغل تهیونگ )
ات: منو هقق بخشیدی
تهیونگ: اگه گریه نکنی میبخشمت
ات:( سریع اشکاشو پاک میکنه )
تهیونگ:( میخنده )
تهیونگ: خب خب بریم ببینیم خانوم ات چی درست کرده چون دارم از گشنگی میمیرم
ات؛( خنده )
(ویو ات )
با تهیونگ رفتیم سر میز نشستیم تهیونگ اولین گاز رو از وافل زد که بهش گفتم
ات: خوبه
تهیونگ :خیلییی خوشمزش
ات: هوففف خیالم راحت شد
تهیونگ: ات میگم نظرت چیه امروز بریم لباس عروسیمونو بخریم
ات:( غذا میپره تو گلوش)
تهیونگ: چیشد خوبی بیا آب بخور
ات :چه تصمیم یهویی بود مگه کی میخوام ازدواج کنیم
تهیونگ: این هفته
ات :جانمم تهیونگ خیلی زوده
تهیونگ: نخیرم زود نیست ما همه کاری کردیم حتا
ات: باشه باشه فهمیدم
۲۵.۰k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.