part
#part8
خودمو پرت کردم تو وان حموم و اب و پر لوسیون کردم وان حموم گرم گرم بود طوری که دلم نمیومد ازش دل بکنم ولی بلاخره با زور بعد از یک ساعت امدم بیرون از تو چمدون یه هودی ابی با یه شلوار بگ مشکی مشکی پوشیدم لوازم ارایشیمو برداشتم یه خط چشم و ریمل با یه برق لب زدم رفتم پایین که نادر با دیدنم گفت
_با اینا میخای بیای تیر اندازی
_مگه چشه؟
_با اینا که نمیتونی بیا خودم واست خریدم
رفت برام یه تاپ مشکی با یه شلوارک سفید اورد داد دستم بیخیال لباسا رو گرفتم رفتم سمت اتاق بعد تعویض رفتم پایین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 ماه بعد
امروز اخرین روز تمرین بودم من دیگه کاملا حرفه ای شده بودم از حق نگذریم با*سنمم خیلی رو فرم امده بود انقد اسکات زده بودم دیگه کم مونده بود پاره بشم بعد تمرین ساعت شیش بود که رفتم حموم وقتی درومد موهامو خشک کردم و با بابلیس فر درشت کردم موهامو یه نیم تنه یقه قایقی مشکی با یه دامن بالای زانو جذب مشکی پوشیدم از روشم یه پالتو خز دار مشکی با کفش پاشنه بلند نیم سانتی مشکی پوشیدم یه ارایش لایت ملایم کردم گوشواره هایی که اول اسمم بود رو انداختم جلوی اینه قدی به خودم یه بوس فرستادم خیلی خوب شده بودم بزار ببینم هنوزم اقا اراد همینه نظرش راجبم؟
کیف کوچولوی مشکیمو که توش هنسویری و گپشیمو گذاشته بودم رو تو دستم گرفتم چمدونمم تو اون یکی دستم برای بار اخر به اتاق یه نگاهی انداختم همه چی خوب مرتب بود بعدشم رفتم سمت پایین تو این دوماهی که پیش نادر بودم با همه سختیاش خیلی بهم خوش گذشت اصلا نذاشت احساس غریبی بکنم دلم براش تنگ میشد وقتی رسیدم بغض راه گلومو بست رفتم سمتشو محکم بغلش مردم اونم دستشو نوازش وار کشید پشتم
_هی عیزگریه نکن فسقلی ارایشت خراب میشه باز این ارتا غر میزنه میمونی رو دستما
با فین فین خندیدم برگشتم سمتش گفتم
_خیلی دلم برات تنگ میشه میای منو ببینی دیگه اره؟
_معلومه که میام مگه میشه تورو ول کرد؟
با بغض دوباره بغلش کردم که بهم گفت
_هیسس بسه دیر میشه ها بیا بریم
از ویلا زدیم بیرون سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت عمارت ارتا
بعد 20 مین رسیدیم اونجا ریملم یکم پخش شده بود با دستم پاکش کردم رفتیم باز اون نگهبان تو مخ بود ولی اینبار با این تفاوت که تونستم قیافشو ببین نگهبان درو باز کرد ما وارد شدیم بعد از طی کردن اون راه طولانی رسیدیم به در عمارت...
خودمو پرت کردم تو وان حموم و اب و پر لوسیون کردم وان حموم گرم گرم بود طوری که دلم نمیومد ازش دل بکنم ولی بلاخره با زور بعد از یک ساعت امدم بیرون از تو چمدون یه هودی ابی با یه شلوار بگ مشکی مشکی پوشیدم لوازم ارایشیمو برداشتم یه خط چشم و ریمل با یه برق لب زدم رفتم پایین که نادر با دیدنم گفت
_با اینا میخای بیای تیر اندازی
_مگه چشه؟
_با اینا که نمیتونی بیا خودم واست خریدم
رفت برام یه تاپ مشکی با یه شلوارک سفید اورد داد دستم بیخیال لباسا رو گرفتم رفتم سمت اتاق بعد تعویض رفتم پایین...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 ماه بعد
امروز اخرین روز تمرین بودم من دیگه کاملا حرفه ای شده بودم از حق نگذریم با*سنمم خیلی رو فرم امده بود انقد اسکات زده بودم دیگه کم مونده بود پاره بشم بعد تمرین ساعت شیش بود که رفتم حموم وقتی درومد موهامو خشک کردم و با بابلیس فر درشت کردم موهامو یه نیم تنه یقه قایقی مشکی با یه دامن بالای زانو جذب مشکی پوشیدم از روشم یه پالتو خز دار مشکی با کفش پاشنه بلند نیم سانتی مشکی پوشیدم یه ارایش لایت ملایم کردم گوشواره هایی که اول اسمم بود رو انداختم جلوی اینه قدی به خودم یه بوس فرستادم خیلی خوب شده بودم بزار ببینم هنوزم اقا اراد همینه نظرش راجبم؟
کیف کوچولوی مشکیمو که توش هنسویری و گپشیمو گذاشته بودم رو تو دستم گرفتم چمدونمم تو اون یکی دستم برای بار اخر به اتاق یه نگاهی انداختم همه چی خوب مرتب بود بعدشم رفتم سمت پایین تو این دوماهی که پیش نادر بودم با همه سختیاش خیلی بهم خوش گذشت اصلا نذاشت احساس غریبی بکنم دلم براش تنگ میشد وقتی رسیدم بغض راه گلومو بست رفتم سمتشو محکم بغلش مردم اونم دستشو نوازش وار کشید پشتم
_هی عیزگریه نکن فسقلی ارایشت خراب میشه باز این ارتا غر میزنه میمونی رو دستما
با فین فین خندیدم برگشتم سمتش گفتم
_خیلی دلم برات تنگ میشه میای منو ببینی دیگه اره؟
_معلومه که میام مگه میشه تورو ول کرد؟
با بغض دوباره بغلش کردم که بهم گفت
_هیسس بسه دیر میشه ها بیا بریم
از ویلا زدیم بیرون سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت عمارت ارتا
بعد 20 مین رسیدیم اونجا ریملم یکم پخش شده بود با دستم پاکش کردم رفتیم باز اون نگهبان تو مخ بود ولی اینبار با این تفاوت که تونستم قیافشو ببین نگهبان درو باز کرد ما وارد شدیم بعد از طی کردن اون راه طولانی رسیدیم به در عمارت...
- ۳.۴k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط