اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی.....
پارت:10
جونگ کوک:کجا با این عجله
صدای کوک رو که شنیدم فهمیدم قبرم رو با دست خودم کندم برگشتم
تهیونگ: مگه بهت اخطار ندادیم اگه دباره فرار کنی میکشیمت ها (داد اروم)
کوک پوزخندی زد اومد سمتم سریع فاصله گرفتم از دلدرد وحشتناک،شدید
گرفتم همینطوری داشتن میومدن سمتم گریم گرفت درد پشت زانو، دل درد
و اینام هستن این چه وضعشه.....هق...هق.....دردم شدید شد
دیگه نمیتونم رو پام وایستم از درد افتادم زمین
جنی: ا....ای.....اییی هق هق
تعجب کردن اخه هنوز حتی بهم دستم نزدن
جونگ کوک:چه مرگته ما که هنوز حتی لمستم نکردیم
جنی:اییییییی..... هق هق
تهیونگ:دامنشو نگاه کن
جونگ کوک:چه بلایی سرت اومده؟
تهیونگ: چقدر خری پریود شده دیگه
جونگ کوک:ما الان چی کار کنیم؟
تهیونگ: کوک حالش خوب نیست بدو باربارا رو صدا کن
کوک دوید رفت بیرون با اجوما اومد اجوما دوید سمتم و کمک کردن بلند بشم
اجوما:من میبرمشون پیش الکسیس
رفتیم بیرون
{جیمین ویو}
داشتم از پله ها میرفتم سمت اتاق جنی و باربارا رو دیدم انگار جنی حالش خوب نبود چه خبره رفتم داخل اتاق دوتا خدمتکار دارن ملافه تخت رو عوض میکنن رفتم پایین تا ناهار بخورم کوک و تهیونگ داشتن وسط سالن غذا خوری راه میرفتن
جیمین:چه خبره؟؟
تهیونگ اهم خانمتون پریود شدن
جیمین: اها خب بیاید ناهارمون رو بخوریم حالا ناهار چی هست ؟؟
جونگ کوک:پیتزا با برگر
بعد از ناهار رفتم شرکت این منشی جدیده خیلی خودشو بهم میچسبونه
{جنی ویو}
(شب)
رنگم پریده بود دل درد شدیدی داشتم خدمتکار اومد برای شام صدام زد
رفتم سمت سالن غذا خوری پیش جیمین نشستم وقتی خدمتکار غذارو اورد
انقدر گرسنم بود که سریع شروع کردم به خوردن غذا جیمین با تعجب بهم نگاه میکرد بعد غذا رفتم بیرون روی چمنا دراز کشیدم ماه و ستاره ها
خیلی زیبا بودن همشون
#he_ꇙₒo
پارت:10
جونگ کوک:کجا با این عجله
صدای کوک رو که شنیدم فهمیدم قبرم رو با دست خودم کندم برگشتم
تهیونگ: مگه بهت اخطار ندادیم اگه دباره فرار کنی میکشیمت ها (داد اروم)
کوک پوزخندی زد اومد سمتم سریع فاصله گرفتم از دلدرد وحشتناک،شدید
گرفتم همینطوری داشتن میومدن سمتم گریم گرفت درد پشت زانو، دل درد
و اینام هستن این چه وضعشه.....هق...هق.....دردم شدید شد
دیگه نمیتونم رو پام وایستم از درد افتادم زمین
جنی: ا....ای.....اییی هق هق
تعجب کردن اخه هنوز حتی بهم دستم نزدن
جونگ کوک:چه مرگته ما که هنوز حتی لمستم نکردیم
جنی:اییییییی..... هق هق
تهیونگ:دامنشو نگاه کن
جونگ کوک:چه بلایی سرت اومده؟
تهیونگ: چقدر خری پریود شده دیگه
جونگ کوک:ما الان چی کار کنیم؟
تهیونگ: کوک حالش خوب نیست بدو باربارا رو صدا کن
کوک دوید رفت بیرون با اجوما اومد اجوما دوید سمتم و کمک کردن بلند بشم
اجوما:من میبرمشون پیش الکسیس
رفتیم بیرون
{جیمین ویو}
داشتم از پله ها میرفتم سمت اتاق جنی و باربارا رو دیدم انگار جنی حالش خوب نبود چه خبره رفتم داخل اتاق دوتا خدمتکار دارن ملافه تخت رو عوض میکنن رفتم پایین تا ناهار بخورم کوک و تهیونگ داشتن وسط سالن غذا خوری راه میرفتن
جیمین:چه خبره؟؟
تهیونگ اهم خانمتون پریود شدن
جیمین: اها خب بیاید ناهارمون رو بخوریم حالا ناهار چی هست ؟؟
جونگ کوک:پیتزا با برگر
بعد از ناهار رفتم شرکت این منشی جدیده خیلی خودشو بهم میچسبونه
{جنی ویو}
(شب)
رنگم پریده بود دل درد شدیدی داشتم خدمتکار اومد برای شام صدام زد
رفتم سمت سالن غذا خوری پیش جیمین نشستم وقتی خدمتکار غذارو اورد
انقدر گرسنم بود که سریع شروع کردم به خوردن غذا جیمین با تعجب بهم نگاه میکرد بعد غذا رفتم بیرون روی چمنا دراز کشیدم ماه و ستاره ها
خیلی زیبا بودن همشون
#he_ꇙₒo
۹.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.