فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۴۱
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۴۱
-این زندگی شخصی منه چرا دست از سرم بر نمیداری؟!!،جانگ کوک-زندگی شخصی تو مال منم هس!!!،-عع؟از کِی تا حالا شخصیا عمومی شدن؟!!،جانگ کوک خندید-همین کارا رو میکنی ولت نمیکنم!!!،رفتم سمت در و بازش کردم برگشتم سمتش و ب مسخره گفتم-اِ ولم نمیکنی؟حالا اگه میتونی بیا منو بگیر!،و مثل جت در رفتم!!!پشت سرمو نگاه کردم دیدم داره مثل میک میک دنبالم میدوعه:::///سرعتمو بیشتر کردم...آه لنتی چقد تند میدوعه...ما از خیابون تایمز و کوچه ی رایت که خیلی از هم دور بودن گذشتیم!!!...دیگه نا نداشتم پاهام درد گرفته بودن و نفسم بالا نمیومد مغزم نبضای تندی میزد و عرقم سرد شده بود!...رفتم تو یه کوچه دیدم بنبسته برگشتم دیدم جانگ کوکم داره میاد سمتم!تسلیم شدم و رفتم به دیوار تکیه دادم و سعی کردم نفس بکشم گلوم یخ کرده بود و این کارمو سخت کرده بود!جانگ کوک با نفس نفس اومد سمتم و دستاشو گذاشت روی دیوار دو طرف صورتم و بهم زل زد جانگ کوک-تعریف میکنی چی شده یا مجبورت کنم؟!!،-نمی تونی ازم حرف بکشی الکی سعی نکن بی فایده اس!،جانگ کوک به مسخره-اِ؟بی فایده اس؟...،سریع یقه ی هودی مو کنار زد و گردنم و گاز گرفت!!!نفسم بند اومد!
داشتم به دیوار چنگ میزدم اما چون چیزی نبود که بتونم فشارش بدم دستمو بردم سمت کمرش و لباسشو چنگ زدم!داشت نفس نفس میزد و انگار هر باری که نفس میکشید داغ تر میشد!!!دندوناشو بیشتر به گوشت گردنم فشار داد و این باعث شد دیگه نتونم جلوی خودمو بگیرم و جیغ کشیدم!!!با نفس نفس گفتم-ب باشه باشه...،بالاخره لباش و از رو گردن خیسم برداشت و بهم نگاه کرد جانگ کوک-میشنوم!،با بغض گفتم-ا اگه بگم ممکنه...ت تو رو از دست بدم...من نمیخوام...نمیخوام این اتفاق بیوفته!،با نگرانی نگام کرد و مهربون گفت_میکو...بهم اعتماد کن...هیچ اتفاقی نمیوفته!،سرمو تکون دادم-همش...ه همش...تقصیر...نامجونه!اون میخواد با گروگان گرفتن من برندتو به خودش واگذار کنه!بخاطر اونه که نمی تونم پیشت باشم بخاطر اونه که ترسیدم همش تقصیر اونه...،که گریم گرفت...با چشمای اشکیم به جانگ کوک نگاه کردم...تو شوک بود...-حالت خوبه؟،جانگ کوک-متاسفم،-چ چرا؟،رفت عقب و شروع کرد به قدم زدن!عصبی شده بود و هی به موهاش چنگ مینداخت من واقعا از این حالتش میترسم! که داد زد-للللنننننتتتتتیییییییییی!!!،-جانگ کوک...من...،حرفمو قطع کرد و داد زد-همش تقصیر منه هممممششششش!اگه اون برند لنتی و بهش میدادم تو رو گروگان نمیگرفت
حمایتت♡
-این زندگی شخصی منه چرا دست از سرم بر نمیداری؟!!،جانگ کوک-زندگی شخصی تو مال منم هس!!!،-عع؟از کِی تا حالا شخصیا عمومی شدن؟!!،جانگ کوک خندید-همین کارا رو میکنی ولت نمیکنم!!!،رفتم سمت در و بازش کردم برگشتم سمتش و ب مسخره گفتم-اِ ولم نمیکنی؟حالا اگه میتونی بیا منو بگیر!،و مثل جت در رفتم!!!پشت سرمو نگاه کردم دیدم داره مثل میک میک دنبالم میدوعه:::///سرعتمو بیشتر کردم...آه لنتی چقد تند میدوعه...ما از خیابون تایمز و کوچه ی رایت که خیلی از هم دور بودن گذشتیم!!!...دیگه نا نداشتم پاهام درد گرفته بودن و نفسم بالا نمیومد مغزم نبضای تندی میزد و عرقم سرد شده بود!...رفتم تو یه کوچه دیدم بنبسته برگشتم دیدم جانگ کوکم داره میاد سمتم!تسلیم شدم و رفتم به دیوار تکیه دادم و سعی کردم نفس بکشم گلوم یخ کرده بود و این کارمو سخت کرده بود!جانگ کوک با نفس نفس اومد سمتم و دستاشو گذاشت روی دیوار دو طرف صورتم و بهم زل زد جانگ کوک-تعریف میکنی چی شده یا مجبورت کنم؟!!،-نمی تونی ازم حرف بکشی الکی سعی نکن بی فایده اس!،جانگ کوک به مسخره-اِ؟بی فایده اس؟...،سریع یقه ی هودی مو کنار زد و گردنم و گاز گرفت!!!نفسم بند اومد!
داشتم به دیوار چنگ میزدم اما چون چیزی نبود که بتونم فشارش بدم دستمو بردم سمت کمرش و لباسشو چنگ زدم!داشت نفس نفس میزد و انگار هر باری که نفس میکشید داغ تر میشد!!!دندوناشو بیشتر به گوشت گردنم فشار داد و این باعث شد دیگه نتونم جلوی خودمو بگیرم و جیغ کشیدم!!!با نفس نفس گفتم-ب باشه باشه...،بالاخره لباش و از رو گردن خیسم برداشت و بهم نگاه کرد جانگ کوک-میشنوم!،با بغض گفتم-ا اگه بگم ممکنه...ت تو رو از دست بدم...من نمیخوام...نمیخوام این اتفاق بیوفته!،با نگرانی نگام کرد و مهربون گفت_میکو...بهم اعتماد کن...هیچ اتفاقی نمیوفته!،سرمو تکون دادم-همش...ه همش...تقصیر...نامجونه!اون میخواد با گروگان گرفتن من برندتو به خودش واگذار کنه!بخاطر اونه که نمی تونم پیشت باشم بخاطر اونه که ترسیدم همش تقصیر اونه...،که گریم گرفت...با چشمای اشکیم به جانگ کوک نگاه کردم...تو شوک بود...-حالت خوبه؟،جانگ کوک-متاسفم،-چ چرا؟،رفت عقب و شروع کرد به قدم زدن!عصبی شده بود و هی به موهاش چنگ مینداخت من واقعا از این حالتش میترسم! که داد زد-للللنننننتتتتتیییییییییی!!!،-جانگ کوک...من...،حرفمو قطع کرد و داد زد-همش تقصیر منه هممممششششش!اگه اون برند لنتی و بهش میدادم تو رو گروگان نمیگرفت
حمایتت♡
۱۰.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.