فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۳۹
فیک کوک(زندگی شخصی من)پارت ۳۹
صبح شده و دیشب اصلا نتونستم بخوابم از هجوم فکرای مزخرف!از اینکه شاید هیچوقت میکو رو نبینم حالم بد میشه!از اینکه دوباره تنها شم!از اینکه دیگه دلیلی واس زندگی کردن نداشته باشم!!!...بالاخره اماده شدم و رفتم بیرون عمارت دم در بودم و منتظر ارتور بودم تا ماشینمو از پارکینگ بیاره بیرون...که تهیونگ و سوار ماشینش دیدم که اومد و جلو پام پارک کرد تهیونگ-بپر بالا!،سوالی نگاش کردم تهیونگ-مگه نمیخوای نیمه گمشده تو پیدا کنی؟،لبخند زدم و رفتم سوار ماشینش شدم و راه افتادیم تا دنبال میکو بگردیم...وارد اداره پلیس شدیم و بعد از کلی وقت تلف کردن تونستیم با فرمانده هانتر صحبت کنیم...موضوع رو براش تعریف کردم...-دیروز بعد از گم شدن میکو...همون شخص غریبه بهم زنگ زد و گفت که میکو رو گرگان گرفتم و اگه برندتو بهم واگذار نکنی دیگه نمیتونی ببینیش...حالا باید چیکار کنم؟!من واقعا نمیخوام اتفاقی براش بیوفته،فرمانده هانتر-خب...میتونیم از طریق جی پی اس پیداش کنیم اما ممکنه واست تله گذاشته باشن...این فرد غریبه اگه میدونه تو کی هستی پس حتما کسیه ک توام اونو میشناسی و با هم در ارتباط بودید و هستید!!!،-منظورتون اینکه یکی از اطرافیای خودمه؟اما...،
فرمانده هانتر-درسته...ما میکو رو ردیابی میکنیم و چن ساعت بعد میریم جایی ک اون هست...، رفتیم تو سالن اداره و نشستیم رو صندلی های اونجا...صورتمو گرفتم تو دستام...که تهیونگ دستشو گذاشت رو شونم بهش نگا کردم یه ابمیوه گرفت جلوم تهیونگ-مطمئنم دیشب حتی شامم نخوردی لاقل اینو بخور جون بگیری مث مرده ها شدی!،ازش تشکر کردم و ابمیوه رو ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن بعد از ۱۵ ثانیه تمومش کردم!تهیونگ با تعجب-میخوای برم بازم واست بیارم؟!،-نه ممنون،که فرمانده اومد پیشمون و گفت بهتره را بیوفتیم با همین حرفش قلبم شروع کرد به تن تن زدن و اون فقط و فقط بخاطر میکو میتپید... (میکو) خیلی کسل بودم ناسلامتی چهار روزه نرفتم بیرون و اینکه بعد این چهار روز بازم نمی تونم برم بیرون میخوره تو ذوقم...دلم واس جانگ کوک خیلی تنگ شده ولی...اونم دلش واسم تنگ شده؟...داد زدم-من از اینجا خسته ششششدددددددممممممم چرا کسی نمیاد به دادم برسهههههههه؟؟؟،که گوشیم زنگ خورد چون خیلی وقت بود کسی بهم زنگ نزده بود واسم تازگی داشت...پریدم و برش داشتم...با دیدن اسم طرف گفتم_کاش هی زنگ نمیخوردی!!!،
بچه ها دیگه اخرای فیکه پارت بعدی ۲۶ تا لایکه نظرتونو راجب این پارت تو کامنتا بگید و حمایتم کنید♡
صبح شده و دیشب اصلا نتونستم بخوابم از هجوم فکرای مزخرف!از اینکه شاید هیچوقت میکو رو نبینم حالم بد میشه!از اینکه دوباره تنها شم!از اینکه دیگه دلیلی واس زندگی کردن نداشته باشم!!!...بالاخره اماده شدم و رفتم بیرون عمارت دم در بودم و منتظر ارتور بودم تا ماشینمو از پارکینگ بیاره بیرون...که تهیونگ و سوار ماشینش دیدم که اومد و جلو پام پارک کرد تهیونگ-بپر بالا!،سوالی نگاش کردم تهیونگ-مگه نمیخوای نیمه گمشده تو پیدا کنی؟،لبخند زدم و رفتم سوار ماشینش شدم و راه افتادیم تا دنبال میکو بگردیم...وارد اداره پلیس شدیم و بعد از کلی وقت تلف کردن تونستیم با فرمانده هانتر صحبت کنیم...موضوع رو براش تعریف کردم...-دیروز بعد از گم شدن میکو...همون شخص غریبه بهم زنگ زد و گفت که میکو رو گرگان گرفتم و اگه برندتو بهم واگذار نکنی دیگه نمیتونی ببینیش...حالا باید چیکار کنم؟!من واقعا نمیخوام اتفاقی براش بیوفته،فرمانده هانتر-خب...میتونیم از طریق جی پی اس پیداش کنیم اما ممکنه واست تله گذاشته باشن...این فرد غریبه اگه میدونه تو کی هستی پس حتما کسیه ک توام اونو میشناسی و با هم در ارتباط بودید و هستید!!!،-منظورتون اینکه یکی از اطرافیای خودمه؟اما...،
فرمانده هانتر-درسته...ما میکو رو ردیابی میکنیم و چن ساعت بعد میریم جایی ک اون هست...، رفتیم تو سالن اداره و نشستیم رو صندلی های اونجا...صورتمو گرفتم تو دستام...که تهیونگ دستشو گذاشت رو شونم بهش نگا کردم یه ابمیوه گرفت جلوم تهیونگ-مطمئنم دیشب حتی شامم نخوردی لاقل اینو بخور جون بگیری مث مرده ها شدی!،ازش تشکر کردم و ابمیوه رو ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن بعد از ۱۵ ثانیه تمومش کردم!تهیونگ با تعجب-میخوای برم بازم واست بیارم؟!،-نه ممنون،که فرمانده اومد پیشمون و گفت بهتره را بیوفتیم با همین حرفش قلبم شروع کرد به تن تن زدن و اون فقط و فقط بخاطر میکو میتپید... (میکو) خیلی کسل بودم ناسلامتی چهار روزه نرفتم بیرون و اینکه بعد این چهار روز بازم نمی تونم برم بیرون میخوره تو ذوقم...دلم واس جانگ کوک خیلی تنگ شده ولی...اونم دلش واسم تنگ شده؟...داد زدم-من از اینجا خسته ششششدددددددممممممم چرا کسی نمیاد به دادم برسهههههههه؟؟؟،که گوشیم زنگ خورد چون خیلی وقت بود کسی بهم زنگ نزده بود واسم تازگی داشت...پریدم و برش داشتم...با دیدن اسم طرف گفتم_کاش هی زنگ نمیخوردی!!!،
بچه ها دیگه اخرای فیکه پارت بعدی ۲۶ تا لایکه نظرتونو راجب این پارت تو کامنتا بگید و حمایتم کنید♡
۹.۸k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.