خب خانوم خانوم خوشحالی

+ خب خانوم خانوم خوشحالی
_ خیییییلی
+😄خب الان کجا بریم؟
_امممم نمیدونم.... خب بریم خونه هامون دیگه
+ اممم باشه راسی امشب میای بریم بیرون
_ امشببب..... اممممم. نمیدونم... وااای نه راسی امشب مهمون داریم
+امشب... مهمونتون کیه😁😉
_ نمیدونم... مامانم با یکی آشنا شده میخاد خونواده هامون رو با هم آشنا کنه مامانم میگفت یه دختر کوچولو دارن با یه پسر تقربا 20 ساله
+ پسر دارن؟
_ مامانم که اینطوری میگفت
+ پس حتمی شد که امشب خونتون نمونی
_ قربون اون غیرتت برم من عشق من ببین من دلم میخادا ولی خب مامانم میگه حتما باش🙁
+ اوک🙂
_ ناراحت شدی عشقم
+ نچ
_ به من نمیتونی دروغ بگی... ببخشید خب... خب باشه پس من مامانمو راضی میکنم که نمونم خوبه؟
+.............
_ ارسلانم
+............
_ اه اصن منم چصم عیششش
دیگه تا خونه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد
که رسیدیم پیاده شدم خدافظی کردم و درو خونه رو باز کردم میخاستم درو ببیند که دیدم هنوز نرفته نگاش کردم که با دستش گفت بیا منم کلمو بالا کردم به نشانه نه
از ماشین پیاده شد اومد سمتم چونمو گرفت و سرمو آورد بالا
+ خانوم خوشگله اگه مامانتو راضی کردی پیام بده بیام دنبالت باشه
خیلی آروم گفتم
_ باش
یه ذره اومد پایین لبو کوتاه بوسیدم و خدافظی کردم منم لبخند دلبرانه ای زدم رفتم تو
رفتم بالا درو با کلید باز کردم و رفتم تو
_هلوووو خونه