پارت54
#پارت54
آخرای تمرین بود .
بچه ها ردیفی پشت سر هم نشسته بودند .
و آقای مظلومی با آنها صحبت می کرد .
روزبه کنار محسن نشسته بود و دست هایش را دور زانوهایش حلقه کرده بود .
نگاهش به دهان مظلومی بود ولی اصلا متوجه ی حرف هایش نمی شد....
ذهنش درگیر بود .
درگیر اتفاقایی که افتاده بود ،
یا اتفاقایی که در حال افتادن بود .
حق را به مهرنوش میداد.
اصلا به او چه مربوط می شد ؟
حق دخالت نداشت .
اخم هایش ازاین حقیقت تلخ در هم رفت .
چه بلایی داشت سرش می آمد؟
نمیدانست ....
چشم هایش را بست و سعی کرد اولین باری که دیده بودش را به یاد آورد ،
مهمانی !
اولین بار آنجا دیده بودش .
از رفتارش و اخلاقش خوشش آمده بود .
جذبش شده بود .
و بی اراده فکرش سمتش میرفت.
دومین باری که دیده بودش را یادش آمد .
گوشه ی خیابان و مزاحم ها . نتوانسته بود نبست به مزاحمت آن دو نفر بی تفاوت باشد.
و اخر شب ، وقتی که سر کوچه پیاده اش کرده بود .
آهی کشید و باز از خودش پرسید
"چرا ایقد زود وا دادم؟"
چشم هایش را باز کرد .
چرا تا به حال انقدر عمیق به این قضایا فکر نکرده بود ؟؟
لبخند عمیقی زد.
انگار که کشف بزرگی کرده بود .
در واقع بدون اینکه خودش بخواهد ،
مهرِ مهری به دلش افتاده بود ...
با انگشت شصت و اشاره اش ،
پیشانی اش را ماساژ داد .
محسن به کمرش زد و گفت :
زیادی فکر نکن .
یاخودش میاد یا نامه اش !
و خندید .
روزبه نگاهش کرد و از ذهنش گذشت .
"اون خودش الان اینجاس"
محسن_نمیخوای پا شی؟
حرفا آقا پرویز تموم شده ها...
روزبه گفت :
+عه ، تموم؟
محسن_ خیلی گیج میزنی ها ؟
بله تموم !
روزبه لبخندی زد و گفت :
+بزا پا خستگی !
محسن چشمکی زد و گفت :
_مدیونی اگه فکر کنی ، فکر دیگه ای کردم.
هردو پاشدند.
_اونجا رو ...
محسن بود که این را گفت و
به سمت فرشید اشاره کرد .
روزبه هم نگاهش را به همان سمت کشاند .
فرشید را دید که بچه ها دوره اش کرده بودند .
یعقوب گفت :
_واااااییی فرشید خیلی باحال بود.
و بلند بلند خندید.
حنیف بلند تر خندید و گفت :
قربونت فرشید بفرسش هر وقت خسته بودم نگاه کنم روحیه بگیرم.
محسن که کنار روزبه راه می رفت ،
دوید و خودش را به آنها رساند.
_بدید منم ببینم.
فرشید به زور گوشی را از دست میثم کشید و گفت :
+بیا تو جد داری ، نشونت ندم دیگ تمومه !
محسن گوشی را گرفت و با دیدن فیلم بلند زیر خنده زد .
روزبه هم کنجکاو شد و به سمت بچه ها پا تند کرد .
...
آخرای تمرین بود .
بچه ها ردیفی پشت سر هم نشسته بودند .
و آقای مظلومی با آنها صحبت می کرد .
روزبه کنار محسن نشسته بود و دست هایش را دور زانوهایش حلقه کرده بود .
نگاهش به دهان مظلومی بود ولی اصلا متوجه ی حرف هایش نمی شد....
ذهنش درگیر بود .
درگیر اتفاقایی که افتاده بود ،
یا اتفاقایی که در حال افتادن بود .
حق را به مهرنوش میداد.
اصلا به او چه مربوط می شد ؟
حق دخالت نداشت .
اخم هایش ازاین حقیقت تلخ در هم رفت .
چه بلایی داشت سرش می آمد؟
نمیدانست ....
چشم هایش را بست و سعی کرد اولین باری که دیده بودش را به یاد آورد ،
مهمانی !
اولین بار آنجا دیده بودش .
از رفتارش و اخلاقش خوشش آمده بود .
جذبش شده بود .
و بی اراده فکرش سمتش میرفت.
دومین باری که دیده بودش را یادش آمد .
گوشه ی خیابان و مزاحم ها . نتوانسته بود نبست به مزاحمت آن دو نفر بی تفاوت باشد.
و اخر شب ، وقتی که سر کوچه پیاده اش کرده بود .
آهی کشید و باز از خودش پرسید
"چرا ایقد زود وا دادم؟"
چشم هایش را باز کرد .
چرا تا به حال انقدر عمیق به این قضایا فکر نکرده بود ؟؟
لبخند عمیقی زد.
انگار که کشف بزرگی کرده بود .
در واقع بدون اینکه خودش بخواهد ،
مهرِ مهری به دلش افتاده بود ...
با انگشت شصت و اشاره اش ،
پیشانی اش را ماساژ داد .
محسن به کمرش زد و گفت :
زیادی فکر نکن .
یاخودش میاد یا نامه اش !
و خندید .
روزبه نگاهش کرد و از ذهنش گذشت .
"اون خودش الان اینجاس"
محسن_نمیخوای پا شی؟
حرفا آقا پرویز تموم شده ها...
روزبه گفت :
+عه ، تموم؟
محسن_ خیلی گیج میزنی ها ؟
بله تموم !
روزبه لبخندی زد و گفت :
+بزا پا خستگی !
محسن چشمکی زد و گفت :
_مدیونی اگه فکر کنی ، فکر دیگه ای کردم.
هردو پاشدند.
_اونجا رو ...
محسن بود که این را گفت و
به سمت فرشید اشاره کرد .
روزبه هم نگاهش را به همان سمت کشاند .
فرشید را دید که بچه ها دوره اش کرده بودند .
یعقوب گفت :
_واااااییی فرشید خیلی باحال بود.
و بلند بلند خندید.
حنیف بلند تر خندید و گفت :
قربونت فرشید بفرسش هر وقت خسته بودم نگاه کنم روحیه بگیرم.
محسن که کنار روزبه راه می رفت ،
دوید و خودش را به آنها رساند.
_بدید منم ببینم.
فرشید به زور گوشی را از دست میثم کشید و گفت :
+بیا تو جد داری ، نشونت ندم دیگ تمومه !
محسن گوشی را گرفت و با دیدن فیلم بلند زیر خنده زد .
روزبه هم کنجکاو شد و به سمت بچه ها پا تند کرد .
...
۱.۶k
۲۲ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.