part⁸⁷
part⁸⁷
تماس روی اسپیکر گذاشت و بعد از گذاشتن گوشی روی میز شروع به صحبت کرد
_به کمکت نیاز دارم
.....:تو؟ به من؟
_ات رو پیدا کن!
...:یعنی چی؟
_ات فرار کرده
...: چرا باید اینکارو کنم؟
_خودت چی فکر میکنی؟
.....: چرا باید پسر رئیس جمهور اینو از من بخواد در صورتی که تمام کشور آدمش هستن؟
_میخوام بی سر و صدا ماجرا جمع بشه
......: چی به من میرسه؟
_اونوقت تو.....*ادامه صحبت
¹:⁰³am_هتل****
روی صندلی نشست و از بارمن یک شیشه ودکا درخواست کرد،اطراف رو نگاه کرد و با خالی بودن فضا مواجه شد؛ نفس عمیقی کشید و گوشیش رو که در حال زنگ خوردن بود از داخل جیبش برداشت و به اسم جک برخورد کرد با تردید گوشی رو کنار گذاشت و در شیشه ی ودکایی رو که بارمن آورده بود رو باز کرد و داخل شات ریخت قبل از تموم کردن شات اول گوشیش دوباره زنگ خورد ! و دوباره اون مخاطب جک بود ؛ کلافه شات روی میز گذاشت و جواب تلفن رو داد
+از کجا این شماره رو داری؟(به گوشی یدک ات زنگ زده)
جک: خودم برات گرفته بودما!* باصدای گرفته
+اوهوم راست میگی!
+کاری داری؟ الان نمیتونم صحبت کنم
جک: کجایی؟ حالم اصلا خوب نیست باید باهم حرف بزنیم
دخترک همونطور که مشغول بالا رفتن تمام شات بود جا خورد و شروع به سرفه کرد . شات رو کنار گذاشت و لب زد
+چیشده؟ خوبی؟
جک:....مامانم....تصادف کرده* با گریه
An hour later _ ویو ات
چندین بار در لابی هتل چرخیدم و به ساعت نگاه کردم خیلی دیر نکرده؟ نکنه اتفاقی افتاده براش!به شماره اش زنگ زدم و به دیوار تکیه دادم بعد از چند بوق جواب داد
+کجایی؟* نگران
جک: رو به روت!*با بغض
نگاهم به روبه رو دادم و با چهره بی رنگ و غمناک جک مواجه شدم با شتاب به سمتش حرکت کردم؛ در اولین لحظه بغلش کردم که اونم منو متقابل بغل کرد و با شدت شروع به گریه کرد
.....
از خون گریه کردن هایت برای خود شرابی درست میکنم که همگان حسرت خوردند
شرایط
follow:⁵⁴⁴
like⁶⁴
comments:⁶⁴
تماس روی اسپیکر گذاشت و بعد از گذاشتن گوشی روی میز شروع به صحبت کرد
_به کمکت نیاز دارم
.....:تو؟ به من؟
_ات رو پیدا کن!
...:یعنی چی؟
_ات فرار کرده
...: چرا باید اینکارو کنم؟
_خودت چی فکر میکنی؟
.....: چرا باید پسر رئیس جمهور اینو از من بخواد در صورتی که تمام کشور آدمش هستن؟
_میخوام بی سر و صدا ماجرا جمع بشه
......: چی به من میرسه؟
_اونوقت تو.....*ادامه صحبت
¹:⁰³am_هتل****
روی صندلی نشست و از بارمن یک شیشه ودکا درخواست کرد،اطراف رو نگاه کرد و با خالی بودن فضا مواجه شد؛ نفس عمیقی کشید و گوشیش رو که در حال زنگ خوردن بود از داخل جیبش برداشت و به اسم جک برخورد کرد با تردید گوشی رو کنار گذاشت و در شیشه ی ودکایی رو که بارمن آورده بود رو باز کرد و داخل شات ریخت قبل از تموم کردن شات اول گوشیش دوباره زنگ خورد ! و دوباره اون مخاطب جک بود ؛ کلافه شات روی میز گذاشت و جواب تلفن رو داد
+از کجا این شماره رو داری؟(به گوشی یدک ات زنگ زده)
جک: خودم برات گرفته بودما!* باصدای گرفته
+اوهوم راست میگی!
+کاری داری؟ الان نمیتونم صحبت کنم
جک: کجایی؟ حالم اصلا خوب نیست باید باهم حرف بزنیم
دخترک همونطور که مشغول بالا رفتن تمام شات بود جا خورد و شروع به سرفه کرد . شات رو کنار گذاشت و لب زد
+چیشده؟ خوبی؟
جک:....مامانم....تصادف کرده* با گریه
An hour later _ ویو ات
چندین بار در لابی هتل چرخیدم و به ساعت نگاه کردم خیلی دیر نکرده؟ نکنه اتفاقی افتاده براش!به شماره اش زنگ زدم و به دیوار تکیه دادم بعد از چند بوق جواب داد
+کجایی؟* نگران
جک: رو به روت!*با بغض
نگاهم به روبه رو دادم و با چهره بی رنگ و غمناک جک مواجه شدم با شتاب به سمتش حرکت کردم؛ در اولین لحظه بغلش کردم که اونم منو متقابل بغل کرد و با شدت شروع به گریه کرد
.....
از خون گریه کردن هایت برای خود شرابی درست میکنم که همگان حسرت خوردند
شرایط
follow:⁵⁴⁴
like⁶⁴
comments:⁶⁴
۲۵.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.