جدایی باور نکردنی

جدایی باور نکردنی
#پارت۲۲
فقط یه جاسوس بفرست پایگاهشون
"ویو ا/ت "
نامه رو از دست تهیونگ کشیدم و شروع به خوندن کردم ...
ا/ت:واو یعنی پدر اینقدر به من اهمیت میده !چان یول ؟اون دیگه کیه ؟
بیخیال نامه شدم و رفتم سر میز صبحونه داشتم از گشنگی میمیردم ....
"ویو به یه ساعت بعد "
روی کاناپه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم که تهیونگ اومد پایین
تهیونگ: من میرم بیرون مواظب خودت باش(رو به ا/ت)
ا/ت:کجا ؟
تهیونگ: یه کار مهم برام پیش اومده ...آجوما مواظب ا/ت باش اوکی ؟
آجوما:بله قربان
تهیونگ گفت داره میره بیرون یعنی کجا میره ،دیگه بهش توجهی نکردم و شروع به دیدن بقیه فیلم کردم
"ویو تهیونگ "
نامجون زنگ زد و گفت که زود برم شرکت یه کار مهم پیش اومده واسه همین زود آماده شدم و رفتم شرکت
"ویو به ۸ شب"
ساعت نزدیک های هشت بود تازه کارم تو شرکت تموم شده بود که یکی بهم زنگ زد
تهیونگ: الو ؟
۰۰۰:سلام کیم تهیونگ!
تهیونگ: تو دیگه کی هستی ؟
۰۰۰:فقط به حرفم گوش...
ادامه دارد
دیدگاه ها (۰)

جدایی باور نکردنی #پارت۲۲۰۰۰:فقط به حرفم گوش کن ...اگه جون ز...

جدایی باور نکردنی #پارت۲۳چشمام رو بستم و بغض کردم ...همش خدا...

جدایی باور نکردنی #پارت ۲۱ تهیونگ: چیو نباید به من بگه ؟وای ...

پس مواظب خودت باش 😈

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط