پارت

#پارت157

"روزبه"

وارد خانه که شدند ،
یک راست به سمت اتاقش رفت .
گیج خواب بود و دلش چند ساعتی استراحت مطلق میخواست ...

چمدانش را گوشه ی اتاق گذاشت ...

فرشید به چهار چوب در تکیه داد .

_حوصلم سر رفته!

روزبه سرش را بالا گرفت و گفت :

+بزار نیم ساعت بگذره بعد بهونه گیری هاتو شروع کن ...

فرشید پا ب زمین کوبید.

_روووزبه!


روزبه روی تخت دراز کشید و پتو را روی خودش کشید !

_روزبه و درد !
خو با بهنام می رفتی .
من خوابم میاد....

فرشید همان جا بین در نشست و زانوهایش را بغل گرفت !
کلافه و بی قرار بود و سکوت خانه بیشتر آزارش میداد .

_امروز چند شنبه ست؟

+پنجشنبه !

فرشید آهی کشید .

_چرا حس میکنم جمعه ست؟

روزبه سر جایش نشست ،
خم شد و از عسلی کنار تختش ، سوییچ ماشینش را برداشت و به طرف فرشید پرت کرد .

+برو بیرون دور بزن ، سکته نکنی بمونی رو دستم !

فرشید سوییچ ماشین را در هوا گرفت و به روزبه نگاه کرد .


"فکر بدی نبود"

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت158"فرشید"قطعا فکر بدی نبود ، می چرخید و بادی ب کله اش ...

#پارت159+فکر خاصی نیست ، فقط من زنگ میزنم به مهرنوش و ازش می...

#پارت156"روزبه"به مهریِ غرق خواب نگاهی انداخت و دوباره نگاهش...

#پارت155"فرشید"_گریه نکن !من واقعا خوشحالم ک دوستی مثل تو دا...

پارت سیزدهم!

( گناهکار ) 57 part یون بیول روی تختش نشست و دلخور گفت یون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط