p

p...62

لیژان به دیدن لینگ هه رفت
لیژان..ب شاهزاده خبر بدین من اینجام

خدمتکار..عالیجناب بانو لیژان اجازه ورود میخان

لینگ هه..بهشون بگید بیان تو
موضوعی پیش اومده

لیژان ..نه راستش بابته رفتار اون روزم معذرت میخوام

لینگ هه ..کاری نکردی که بخوایی معذرت خواهی کنی

لیژان ..میدونم ناراحت شدی واقعا متاسفم

لینگ هه ..اگه خیالت راحت میشه اشکالی نداره ولی من ازت دلخور نشدم میتونم درکت کنم زندگی در اینجا برات راحت نیست

لیژان ..موضوع این راستش اگه بخوایی میتونیم بریم بیرون تو شهر

لینگ هه.. چرا نظرت عوض شد .

لیژان به ..هر حال قراره اینجا زندگی کنم برای همین میخوام با اینجا بیشتر اشناه بشم

لینگ هه.. باشه پس میریم بیرون قصر فقط لباس مبدل بپوش که بریم

لیژان.. باشه

دینگ یوشی دیگه تقریبا به سلیب اتش رسیده بود یکی از مسافر خونه هارو رزرو کرد و اونجا اقامت کرد

ییبو و ژان هنوز نرسیده بودنند چونکه راه اونجا طولانی بود ...


ماه بنفش به سرزمین آسمانی رسید

مالچانیو.. گزارشی دارم که باید به امپراطور آسمانی بدن

امپراطور آسمانی ..چه اتفاقی افتاده

مالچانیو.. تاریکی تو سرزمین اواندل پیدا شده

امپراطور ..چی چطور کجا

مالچانیو.. وقتی فرمانده دلربا رو آوردم دیدمش تو بدن یکی از انسان ها

امپراطور ..کدوم انسان کی تو بدن کی هست

مالچانیو.. بدن پسر نشیو امپراطور اواندل

امپراطور.. بازم اون لعنتی شن

مالچانیو ..تازه می‌خوان کریستال جادو باز سازی کنند

امپراطور.. اون کریستال به سرزمین آسمانی تعلق داره اون قدرت پسرم تو اون کریستال مهرموم شده

مالچانیو ..قربان شاهزاده ایگوناس همینطور که پسر شماست پدر منم هست فقط دستور بدید تا من انتقام پدرم رو از شن بگیرم و کریستال جادو دوباره به سرزمین آسمانی بیارم

امپراطور ..مالچانیو ماه بنفش دستور منو اجرا کن

مالچانیو زانو زد و گفت سروپاگوشم

امپراطور ..یک تیکه از قدرتشو داد به مالچانیو اینو بگیر و نشون بده سرزمین آسمانی چه کار هایی ازش بر میاد

مالچانیو.. با این چیکار کنم

امپراطور.. مصیبت آسمانی...

مالچانیو ..بله قربان

اعدام دلربا بخاطر این قضیه عقب افتاد


لی مین ... ما آماده مبارزه هستین تونستم یه راه امن و بی خطر پیدا کنم تا به اونجا حمله کنیم و تیکه کریستال ازشون بگیریم

نئوهو .خوبه حرکت میکنیم

موجین.. بزارید من به اونجا حمله کنم این بار

نئوهو.. نه تو مراقب فرقه شیطان باش

موجین. اما شما

نئوهو من حالم خوبه لی مین حرکت میکنم

لی مین باشه رو به موجین کرد گفت نگران نباش من مراقبشم

موجین.. باشه مراقب خودتونم باشید


لینگ هه و لیژان به بیرون از شهر رفتند و شهر به لیژان نشون میداد

یه بازار پر از زرق برق بود

لیژان ..اینجا چقد سر زنده هست

لینگ هه.. ما برای اینکه اینجاجاهای سر سبز نداریم پس اما برای مردم بهترین چیز هارو فراهم میکنیم

لیژان ..پس اینجوری جبران میکنید

لینگ هه ..درسته
بعد رفتن کلی خرید کردن ک گشتند تو بازار

اسلاید2قبیله اسمانی
دیدگاه ها (۰)

p...63 چوجینگی تو زندان بود و خبری از بیرون نداشت دل شکسته چ...

p...64یک روز مونده بود برای عروسی ژان و ییبو نزدیک بودند به ...

p...61شوکای همش به فکر این بود که دلربا که برمیگرده همیشه ب...

p...60سرپرست.. خب بگو تصمیمت چیه ییبو.. قبولش نمیکنم سرپرس...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط