p¹⁸
p¹⁸
+اون شب......
²weeks later
ات ویو
چند روزی بود که از سفر برگشته بودیم روز اول به الکس پیشنهاد دادم بیاد تو عمارت پیش من بمونه ولی قبول نکرد چون مادر مریض بود .....قبول کردم اما به شرط اینکه تند تند همو ببینیم اون قبول کرد چند روزی بود که هروز میومد عمارت ولی دیشب پیام داد که مادرش سکته کرده و برای عمل باید بره واشنگتن کمی از موضوع ناراحت شدم مامانش در حقم خیلی لطف کرده!کمی از قهوه ام خوردم و داشتم به اتفاقات تو سفر فک میکردم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
+بله
لیندا:سلام خوبی؟
+اوه لیندا خانم.....مرسی تو چطوری
لیندا؛خوبم
+بابت سفر ممنون خیلی خوب بود(سفر رو لیندا جورکرده بود)
لیندا:کاری نکردم خندید
لیندا:خبر داری لوسی با ته دعوای شدیدی کردن و ته رفته از خونه و لوسی حالش بده......تو که دوست صمیمیشی حالا بخاطر یک پسر نباید میونه تون رو بهم بزنی
+حرفتو بزن جدی
لیندا:میشی بری بهش سر بزنی ؟؟؟
+اون ته رو به من ترجیح داد!!!حالا به همون ته زنگ بزن نه من!
لیندا؛زنگ زدم ولی جواب نداد
خیلی کفری بودم
+عوضی....ببینم چی میشه اگه تونستم میرم ....الان کار دارم باز بعدا بهت زنگ میزنم
بعد از خداحافظی قطع کردم و گوشی رو انداختم کنار
+شدم ناجی کسی که منو ترجیح داد به یک هیز
بلند شدم و رفتم تو اتاق
اتمام ویو ات
دختر با اینکه ناراضی بود و نمیخواست بره ولی آماده شد و خودش رو قانع میکرد که لوسی دوستشه و باید مراقبش باشه! بعد از آماده شدن از اتاق رفت بیرون و درو قفل کرد و کلید رو تو کنسول گذاشت و از عمارت خارج و سوار ماشینش شدو به سمت خونه لوسی حرکت کرد و بعد از ده دقیقه به مقصد رسید از ماشین پیاده شد و کلید رو به نگهبان داد و وارد برج شد سوار اسانسور شد و طبقه مورد نظر رو زد بعد از نیم دقیقه به طبقه مورد نظر رسید و به سمت واحدی که لوسی توش اقامت داشت رفت و درو زد
+لوسی درو باز کن
بعد از یک دقیقه دوباره در زد
+لوسی
دوباره زد اما محکم تر که لوسی درو باز کرد
@ات با بغض
+اون شب......
²weeks later
ات ویو
چند روزی بود که از سفر برگشته بودیم روز اول به الکس پیشنهاد دادم بیاد تو عمارت پیش من بمونه ولی قبول نکرد چون مادر مریض بود .....قبول کردم اما به شرط اینکه تند تند همو ببینیم اون قبول کرد چند روزی بود که هروز میومد عمارت ولی دیشب پیام داد که مادرش سکته کرده و برای عمل باید بره واشنگتن کمی از موضوع ناراحت شدم مامانش در حقم خیلی لطف کرده!کمی از قهوه ام خوردم و داشتم به اتفاقات تو سفر فک میکردم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
+بله
لیندا:سلام خوبی؟
+اوه لیندا خانم.....مرسی تو چطوری
لیندا؛خوبم
+بابت سفر ممنون خیلی خوب بود(سفر رو لیندا جورکرده بود)
لیندا:کاری نکردم خندید
لیندا:خبر داری لوسی با ته دعوای شدیدی کردن و ته رفته از خونه و لوسی حالش بده......تو که دوست صمیمیشی حالا بخاطر یک پسر نباید میونه تون رو بهم بزنی
+حرفتو بزن جدی
لیندا:میشی بری بهش سر بزنی ؟؟؟
+اون ته رو به من ترجیح داد!!!حالا به همون ته زنگ بزن نه من!
لیندا؛زنگ زدم ولی جواب نداد
خیلی کفری بودم
+عوضی....ببینم چی میشه اگه تونستم میرم ....الان کار دارم باز بعدا بهت زنگ میزنم
بعد از خداحافظی قطع کردم و گوشی رو انداختم کنار
+شدم ناجی کسی که منو ترجیح داد به یک هیز
بلند شدم و رفتم تو اتاق
اتمام ویو ات
دختر با اینکه ناراضی بود و نمیخواست بره ولی آماده شد و خودش رو قانع میکرد که لوسی دوستشه و باید مراقبش باشه! بعد از آماده شدن از اتاق رفت بیرون و درو قفل کرد و کلید رو تو کنسول گذاشت و از عمارت خارج و سوار ماشینش شدو به سمت خونه لوسی حرکت کرد و بعد از ده دقیقه به مقصد رسید از ماشین پیاده شد و کلید رو به نگهبان داد و وارد برج شد سوار اسانسور شد و طبقه مورد نظر رو زد بعد از نیم دقیقه به طبقه مورد نظر رسید و به سمت واحدی که لوسی توش اقامت داشت رفت و درو زد
+لوسی درو باز کن
بعد از یک دقیقه دوباره در زد
+لوسی
دوباره زد اما محکم تر که لوسی درو باز کرد
@ات با بغض
۸.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.