p²⁰
p²⁰
نفس کلافه ای کشیدم و دستشو پس زدم
+که بگم اینجایی! اونو عروسک فرض کردی وابسته ش کردی بعد میزاری میری واقعا بچه ای عصبی
_ایناش به تو مربوط نیست تو فعلا تا وقتی اینجام ازم فیض ببر.
خیلی جدی نگاهم کرد و بعد پوزخندی زد که موجب شد خونم جوش بیاد
+اگه سنگ هم اعتماد به نفس تو رو داشت الان الماس بود!
گیج نگاهم کرد و بعد مست خندید و دوباره دراز کشید و روشو کرد اونور
+دیونه ام میکنی تو بلند
اتمام ویو ات
دختر با کلافگی و عصبانیت بلند شد و به سمت اتاقش گام برداشت درو باز کرد لباس خوابشو ابریشمیش رو تنش کرد و خواست رو تخت دراز بکشه اما متوقف شد نفس عمیقی کشید رفت از توی کمد یک بالشت و پتوی تمیز که توی کاور بود رو برداشت رفت پیش ته
سر ته رو بلند کرد بالشت رو زیر سرش گذاشت و پتو رو روی ته انداخت
+ات هنوزم ساده ای. تو ذهنش)
Tomorrow ⁷am
ته ویو
با صدای پچ پچ چند نفر و تابش آفتاب تو تخم چشمم بیدار شدم نشستم رو مبل و به اطراف نگاه کردم و دستی تو موهام کشیدم و مرتبشون کردم بلند شدم و به سمت اتاق ات که طبقه بالا بود رفتم درو آروم باز کردم و وارد اتاق بودم ولی کسی داخل نبود از صدای شیر آب حمام فهمیدم داخل حمامه نشستم رو تخت مرتب شده اش بالشت رو برداشتم و بو کردم بوی سرد و شیرینی میداد چشمم افتاد به عکس هایی که رو دیوار اتاقش بود به عکسا با دقت نگاه انداختم ..اما تو هیچ کدوم از عکس ها نمیخندید! مشغول دیدن عکسا بودم که در حمام باز شد و ات با حوله که دور خودش پیچیده بود اومد بیرون
اتمام ویو ته
دخترک با دیدن ته تعجب کرد و سفت حوله رو گرفت
+تو اینجا چه غلطی میکنی هیز هول داد
+برو بیرون
ته سرتا پای ات رو برانداز کرد و پوزخندی صدا دار زد و آروم آروم نزدیک ات شد
_میترسی باهات کاری بکنم؟ تو که خوشت میاد! پوزخند
ات تا خواست چیزی بگه ته زود تر دست به کار شد کمر باریک ات رو گرفت و به خودش چسبوند و بوسه ی نرمی رو شروع کرد و بعد از نیم دقیقه از ات جدا شد و ات خشکش زده بود
_از این به بعد اینطوری ساکتت میکنم
لبخند قهرمانانه ای زد و رفت بیرون و بعد از رفتن ته ات جیغی از روی عصبانیت و البته سردرگمی زد
+آخه تو چه مرگته!
¹⁵minutes later
بعد از اینکه ات آماده شد رفت پایین سر میز صبحونه که با ته مواجه شد که داشت با آرامش صبحونه میخورد
+تو قصد نداری بری؟
_نه تازه اومدم. مشغول گوشی بازی بود
_تا وقتی خونه مناسب پیدا کنم اینجا میمونم اشاره به چمدون دم در
+خب برو هتل...
_هتل های اینجا بی کیفیته منم اینجا راحتم و تو هم با وجود من مشکلی نداری
+مردک...
_اگه میخوای ببوسمت فقط بگو نیاز نیست اینقدر حرف بزنی!
ات f*ck uزیر لب گفت و کیفش رو به همراه سوئیچ ماشین برداشت و رفت بیرون
_هنوز دوستم داری خیلی خوبه خندید
like¹⁰
follower:²⁷
نفس کلافه ای کشیدم و دستشو پس زدم
+که بگم اینجایی! اونو عروسک فرض کردی وابسته ش کردی بعد میزاری میری واقعا بچه ای عصبی
_ایناش به تو مربوط نیست تو فعلا تا وقتی اینجام ازم فیض ببر.
خیلی جدی نگاهم کرد و بعد پوزخندی زد که موجب شد خونم جوش بیاد
+اگه سنگ هم اعتماد به نفس تو رو داشت الان الماس بود!
گیج نگاهم کرد و بعد مست خندید و دوباره دراز کشید و روشو کرد اونور
+دیونه ام میکنی تو بلند
اتمام ویو ات
دختر با کلافگی و عصبانیت بلند شد و به سمت اتاقش گام برداشت درو باز کرد لباس خوابشو ابریشمیش رو تنش کرد و خواست رو تخت دراز بکشه اما متوقف شد نفس عمیقی کشید رفت از توی کمد یک بالشت و پتوی تمیز که توی کاور بود رو برداشت رفت پیش ته
سر ته رو بلند کرد بالشت رو زیر سرش گذاشت و پتو رو روی ته انداخت
+ات هنوزم ساده ای. تو ذهنش)
Tomorrow ⁷am
ته ویو
با صدای پچ پچ چند نفر و تابش آفتاب تو تخم چشمم بیدار شدم نشستم رو مبل و به اطراف نگاه کردم و دستی تو موهام کشیدم و مرتبشون کردم بلند شدم و به سمت اتاق ات که طبقه بالا بود رفتم درو آروم باز کردم و وارد اتاق بودم ولی کسی داخل نبود از صدای شیر آب حمام فهمیدم داخل حمامه نشستم رو تخت مرتب شده اش بالشت رو برداشتم و بو کردم بوی سرد و شیرینی میداد چشمم افتاد به عکس هایی که رو دیوار اتاقش بود به عکسا با دقت نگاه انداختم ..اما تو هیچ کدوم از عکس ها نمیخندید! مشغول دیدن عکسا بودم که در حمام باز شد و ات با حوله که دور خودش پیچیده بود اومد بیرون
اتمام ویو ته
دخترک با دیدن ته تعجب کرد و سفت حوله رو گرفت
+تو اینجا چه غلطی میکنی هیز هول داد
+برو بیرون
ته سرتا پای ات رو برانداز کرد و پوزخندی صدا دار زد و آروم آروم نزدیک ات شد
_میترسی باهات کاری بکنم؟ تو که خوشت میاد! پوزخند
ات تا خواست چیزی بگه ته زود تر دست به کار شد کمر باریک ات رو گرفت و به خودش چسبوند و بوسه ی نرمی رو شروع کرد و بعد از نیم دقیقه از ات جدا شد و ات خشکش زده بود
_از این به بعد اینطوری ساکتت میکنم
لبخند قهرمانانه ای زد و رفت بیرون و بعد از رفتن ته ات جیغی از روی عصبانیت و البته سردرگمی زد
+آخه تو چه مرگته!
¹⁵minutes later
بعد از اینکه ات آماده شد رفت پایین سر میز صبحونه که با ته مواجه شد که داشت با آرامش صبحونه میخورد
+تو قصد نداری بری؟
_نه تازه اومدم. مشغول گوشی بازی بود
_تا وقتی خونه مناسب پیدا کنم اینجا میمونم اشاره به چمدون دم در
+خب برو هتل...
_هتل های اینجا بی کیفیته منم اینجا راحتم و تو هم با وجود من مشکلی نداری
+مردک...
_اگه میخوای ببوسمت فقط بگو نیاز نیست اینقدر حرف بزنی!
ات f*ck uزیر لب گفت و کیفش رو به همراه سوئیچ ماشین برداشت و رفت بیرون
_هنوز دوستم داری خیلی خوبه خندید
like¹⁰
follower:²⁷
۱۰.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.