تینا با چشمانی که ترکیبی از خستگی دوخت و دوز شبانه و هیجان طراحی ...

²

تینا، با چشمانی که ترکیبی از خستگی دوخت و دوز شبانه و هیجان طراحی لباس‌های جدید بود، با عجله وارد دفتر کار استودیو شد. کار روی کانسپت‌های آلبوم جدید بی‌تی‌اس فشار زیادی روی دوش او گذاشته بود. او در یک گوشه دنج از استودیوی طراحی بزرگ کمپانی مستقر بود، جایی که کمتر کسی به آن سر می‌زد.

همان‌طور که او با دقت سوزن و نخ یک طرح پیچیده روی مانکن را تنظیم می‌کرد، سایه‌ای بلند روی کارش افتاد.

"ببخشید، اینجا برای طراحان لباسه، درسته؟" صدایی عمیق و آرام، با لحنی که کمی شوخ بود، سکوت استودیو را شکست.

تینا که از جا پرید، با وحشت برگشت. پشت سرش، کیم تهیونگ، با آن هاله‌ی آشنای آیدلی، ایستاده بود. او یک هودی ساده پوشیده بود اما همچنان در هر زاویه‌ای خیره‌کننده به نظر می‌رسید.

تینا که سعی می‌کرد خونسرد باشد، گفت: "بله، درسته. من تینا هستم. طراح اصلی شما برای این کامبک."

تهیونگ قدمی جلو گذاشت، نگاهش نه روی خود تینا، بلکه روی لباسی که او روی مانکن کار می‌کرد خیره شد. لباس، ترکیبی از پارچه‌های سنتی ایرانی و برش‌های مدرن کی‌پاپ بود.

"این فوق‌العاده است. این پارچه‌ها... بوی ایران می‌ده." تهیونگ لبخند زد. "من واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم. شما همه لباس‌ها رو خودتون می‌کشید؟"

تینا که از این همه توجه ناگهانی و تحسین صادقانه او کمی سرخ شده بود، گفت: "بیشترش رو بله. البته با کمک دستیارهام."

تهیونگ به سمت میز کار تینا رفت، عینکش را از روی موهایش کنار زد و با کنجکاوی به نقشه‌های روی میز نگاه کرد. "پس تو هم مثل من یکجور هنرمندی. فقط با نخ و پارچه کار می‌کنی، نه با کلمات و نُت‌ها." او ناگهان خم شد تا یک تکه پارچه که از دست تینا افتاده بود را بردارد. در آن لحظه، نگاهشان برای چند ثانیه قفل شد. آن نگاه، پر از کنجکاوی، احترام و یک جرقه ناشناخته بود.

تهیونگ برگشت و با همان لبخند جذاب گفت: "من باید برگردم، تمرین دارم. اما... ممنون که اینقدر زحمت می‌کشی تا ما بهترین به نظر برسیم، *خانم طراح*. امیدوارم زودتر ببینمت."

تینا در حالی که قلبش تندتر از هر زمان دیگری می‌زد، زمزمه کرد: "خواهش می‌کنم، وی."

این اولین دیدار، نه در یک مصاحبه پر زرق و برق، بلکه در سکوت و در میان نخ‌ها و پارچه‌ها بود؛ نقطه‌ای که داستان عاشقانه آن‌ها به طور رسمی کلید خورد.

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

P⁸ویو تینا بعد از تموم شدن کارم برای غذا خوردن به سالن غذاخو...

P⁷لباس تینا لباس روزی لباس جینی لباس کیتی لباس سواویو تینا ت...

⁶ویو سوجینبه سمت در رفتم بعد از باز کردنش با جعبه مواجه شدم ...

Seven notes and seven heartsامروز مثل همیشه از خونه زدم بیرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط