عشق سلطنتی پارت ۴ فیک بی تی اس
عشق سلطنتی پارت ۴ #فیک_بی_تی_اس
[فردا ساعت ۵]
ا.ت ویو
لباس سلطنتی م رو پوشیدم [اسلاید دوم] تاجم رو ورداشتم و روی سرم گذاشتم [اسلاید سوم] و بعد از پله های قصر رفتم پایین
م.ا: دخترم خیلی خوشگل شدیی
+: ممنونم(لبخند)
ب.ا: (بابای ا.ت) حاضری دختر قشنگم؟
+: بله پدر
رفتیم و سوار ماشین سلطنتی مون شدیم و به سمت قصر خانواده کیم حرکت کردیم
۲۰ دقیقه بعد
به کمک راننده از ماشین پیاده شدم و یه نگاه به قصر شون انداختم مثل ماله ما بزرگ بود ... وارد قصر شدیم ... همه درحال صحبت و نوشیدن شامپاین بودن ... رفتیم سمت یه میز و اونجا وایسادیم ... که خانواده کیم همراه با دوتا پسراشون سمتمون اومدن
تهیونگ ویو
مشغول گفتگو با بقیه خانواده های سلطنتی بودیم که مادرم گفت خانواده لی اومدن ... رفتیم تا بهشون خوش آمد بگیم ... چشمم به پرنسس ا.ت افتاد که واقعا خوشگل شده بود ... رفتیم پیششون
م.ت: سلام واقعا خوش اومدین(لبخند)
م.ا: خیلی ممنون(لبخند)
ب.ت: سلام ... خیلی وقت از دیدارمون میگذره(لبخند)
ب.ا: درسته(خنده)
م.ت: ا.ت ... چقدر زیبا شدی(لبخند)
+: متشکرم ملکه(تعضیم کرد)
×: پرنسس ا.ت ... ما قبلا هم همو دیده بودیم(دستشو بوسید)
+: درسته علیحضرت ... خوشحالم که دوباره میبینمتون(لبخند)
_: خوش اومدین ... از دیدار مجددمون خوشحالم پرنسس(دستشو بوسید)
+: همچنین
م.ت: ا.ت ... امیدوارم ازمون دلخور نشده باشی
+: نه نه فراموشش کردم
م.ت: عزیزم(لبخند)
_: پرنسس؟ افتخار رقص با من رو میدین؟
+:البته
تهیونگ و ا.ت رفتن وسط سالن و باهم رقصیدن
م.ت: اونا خوقولعاده ان اینطور نیست؟
م.ا: همینطوره ....
[فردا ساعت ۵]
ا.ت ویو
لباس سلطنتی م رو پوشیدم [اسلاید دوم] تاجم رو ورداشتم و روی سرم گذاشتم [اسلاید سوم] و بعد از پله های قصر رفتم پایین
م.ا: دخترم خیلی خوشگل شدیی
+: ممنونم(لبخند)
ب.ا: (بابای ا.ت) حاضری دختر قشنگم؟
+: بله پدر
رفتیم و سوار ماشین سلطنتی مون شدیم و به سمت قصر خانواده کیم حرکت کردیم
۲۰ دقیقه بعد
به کمک راننده از ماشین پیاده شدم و یه نگاه به قصر شون انداختم مثل ماله ما بزرگ بود ... وارد قصر شدیم ... همه درحال صحبت و نوشیدن شامپاین بودن ... رفتیم سمت یه میز و اونجا وایسادیم ... که خانواده کیم همراه با دوتا پسراشون سمتمون اومدن
تهیونگ ویو
مشغول گفتگو با بقیه خانواده های سلطنتی بودیم که مادرم گفت خانواده لی اومدن ... رفتیم تا بهشون خوش آمد بگیم ... چشمم به پرنسس ا.ت افتاد که واقعا خوشگل شده بود ... رفتیم پیششون
م.ت: سلام واقعا خوش اومدین(لبخند)
م.ا: خیلی ممنون(لبخند)
ب.ت: سلام ... خیلی وقت از دیدارمون میگذره(لبخند)
ب.ا: درسته(خنده)
م.ت: ا.ت ... چقدر زیبا شدی(لبخند)
+: متشکرم ملکه(تعضیم کرد)
×: پرنسس ا.ت ... ما قبلا هم همو دیده بودیم(دستشو بوسید)
+: درسته علیحضرت ... خوشحالم که دوباره میبینمتون(لبخند)
_: خوش اومدین ... از دیدار مجددمون خوشحالم پرنسس(دستشو بوسید)
+: همچنین
م.ت: ا.ت ... امیدوارم ازمون دلخور نشده باشی
+: نه نه فراموشش کردم
م.ت: عزیزم(لبخند)
_: پرنسس؟ افتخار رقص با من رو میدین؟
+:البته
تهیونگ و ا.ت رفتن وسط سالن و باهم رقصیدن
م.ت: اونا خوقولعاده ان اینطور نیست؟
م.ا: همینطوره ....
۱۶.۸k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.