Devil...
Devil...
پارت سی و هفت
_____________
تند تند داخل جنگل میدوید ...دوباره داشت فرار میکرد اما از دست کی؟!از دست چی؟!....پاش به یه شاخه گیر کرد محکم خورد زمین ...دادی کشید و پاش رو نگاه کرد ...به اندازه پنج سانت زخمی بزرگ ایجاد شده بود و خون میآمد ...صدای زوزه گرگ رو میتونست به راحتی تشخیص بده و بشنوه....بغضش ترکید و آروم گریه میکرد....تمام تلاشش رو کرد که بلند بشه ....
سعی کرد کمی راه بره که دستش توسط کسی گرفته شد برگشت ....روی صورتش سایه افتاده بود و معلوم نبود می هست ....چاقوش رو تو دستش محکم تر گرفت و سعی کرد. به ا.ت بزنه که یکی محکم ات رو کشید ....برگشت و با صورت جونگکوک مواجه شد ....
_من ازت محافظت میکنم ....
سریع از خواب بلند شد
نگاهی به اطراف کرد انگار روی مبل جلوی تلویزیون خوابش برده بود ...پاهاش رو روی زمین گذاشت تا بلند بشه ولی خیسی زیر پاهاش حس کرد...نگاهی به زمین کرد ...مقداری خون روی زمین ریخته بود...سریع نگاهی به پاهاش انداخت ...همون زخمی که داخل کابوسش روی پاش بود الان هم ایجاد شده بود....
بلند داد زد
ات:جونگکوکککک
جونگکوک از پله ها پایین اومد
_چیشده؟!...ا.ت چرا زمین خونیه؟!
ات:ن،نمیدونم ولی پام زخم شده
جونگکوک پایین پای ا.ت نشست....
وسایل پانسمان رو آورد و بعد از پانسمان کردن پای ات بلند شد
_بفرما تمام شد ....
ویو جونگکوک
وارد اتاقش شد ....چرا باید یکدفعه پاش اونقدر زخم بشه!؟
یه تیکه از دیوار کنارش رو فشار داد و دریچه مخفی کتابخانه باز شد ....آروم وارد کتابخانه شد و سمت قفسه کتاب ها حرکت کرد...دنبال کتاب مورد نظرش گشت ...کتاب مشکی با رده های نقره ایی کتاب رو برداشت و روی میز نشست و صفحه مورد نظرش رو باز کرد....
بعد از خواندن مطالب ...بلند شد و سمت قسمت باز شدن دیوار رفت و وارد اتاقش شد ....
رو تخت دراز کشید به بالکن نگاهی انداخت ....فردا...روزی بود که باید ا.ت. رو میکشت...دلش میآمد اینکار رو کنه؟!...
خودش هم نمیدونست انگار تو خلأ گیر کرده بود...
کم کم چشماش بسته شد و خوابش برد...
با سر و صدای بیرون بلند شد....وارد بالکن شد
_چیکار دارید میکنید؟!
بادیگارد:قربان گفته بودید کلبه چوبی درست کنیم اما چند ماه پیش از خواب بلند شدید گفتید فعلا ول کنیم (پارت اول رو بخونید میفهمید)....گفتیم حالا که بیکاریم درست کنیم
_بیکار؟!
بادیگارد:نه منظورم ...کاری نداریم ...
_جانی باور کن یه روز قاتلت میشم (خنده)
بادیگارد:چاکریم ...
پرش زمانی به فردا*
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
پارت سی و هفت
_____________
تند تند داخل جنگل میدوید ...دوباره داشت فرار میکرد اما از دست کی؟!از دست چی؟!....پاش به یه شاخه گیر کرد محکم خورد زمین ...دادی کشید و پاش رو نگاه کرد ...به اندازه پنج سانت زخمی بزرگ ایجاد شده بود و خون میآمد ...صدای زوزه گرگ رو میتونست به راحتی تشخیص بده و بشنوه....بغضش ترکید و آروم گریه میکرد....تمام تلاشش رو کرد که بلند بشه ....
سعی کرد کمی راه بره که دستش توسط کسی گرفته شد برگشت ....روی صورتش سایه افتاده بود و معلوم نبود می هست ....چاقوش رو تو دستش محکم تر گرفت و سعی کرد. به ا.ت بزنه که یکی محکم ات رو کشید ....برگشت و با صورت جونگکوک مواجه شد ....
_من ازت محافظت میکنم ....
سریع از خواب بلند شد
نگاهی به اطراف کرد انگار روی مبل جلوی تلویزیون خوابش برده بود ...پاهاش رو روی زمین گذاشت تا بلند بشه ولی خیسی زیر پاهاش حس کرد...نگاهی به زمین کرد ...مقداری خون روی زمین ریخته بود...سریع نگاهی به پاهاش انداخت ...همون زخمی که داخل کابوسش روی پاش بود الان هم ایجاد شده بود....
بلند داد زد
ات:جونگکوکککک
جونگکوک از پله ها پایین اومد
_چیشده؟!...ا.ت چرا زمین خونیه؟!
ات:ن،نمیدونم ولی پام زخم شده
جونگکوک پایین پای ا.ت نشست....
وسایل پانسمان رو آورد و بعد از پانسمان کردن پای ات بلند شد
_بفرما تمام شد ....
ویو جونگکوک
وارد اتاقش شد ....چرا باید یکدفعه پاش اونقدر زخم بشه!؟
یه تیکه از دیوار کنارش رو فشار داد و دریچه مخفی کتابخانه باز شد ....آروم وارد کتابخانه شد و سمت قفسه کتاب ها حرکت کرد...دنبال کتاب مورد نظرش گشت ...کتاب مشکی با رده های نقره ایی کتاب رو برداشت و روی میز نشست و صفحه مورد نظرش رو باز کرد....
بعد از خواندن مطالب ...بلند شد و سمت قسمت باز شدن دیوار رفت و وارد اتاقش شد ....
رو تخت دراز کشید به بالکن نگاهی انداخت ....فردا...روزی بود که باید ا.ت. رو میکشت...دلش میآمد اینکار رو کنه؟!...
خودش هم نمیدونست انگار تو خلأ گیر کرده بود...
کم کم چشماش بسته شد و خوابش برد...
با سر و صدای بیرون بلند شد....وارد بالکن شد
_چیکار دارید میکنید؟!
بادیگارد:قربان گفته بودید کلبه چوبی درست کنیم اما چند ماه پیش از خواب بلند شدید گفتید فعلا ول کنیم (پارت اول رو بخونید میفهمید)....گفتیم حالا که بیکاریم درست کنیم
_بیکار؟!
بادیگارد:نه منظورم ...کاری نداریم ...
_جانی باور کن یه روز قاتلت میشم (خنده)
بادیگارد:چاکریم ...
پرش زمانی به فردا*
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#JK
۱۲.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.