پارت ۱۵۰ Blood moon
پارت ۱۵۰ Blood moon
جونگکوک وقتی مطمئن شد کسی نیست
روبه من گفت
کوک:اینجا که کسی نیست حتما توهم زدی
که همون لحظه
یه سوزش و درد زیادو تو دوتا ناحیه از کمرم حس کردم
نفسم بند اومده بود
پاهام تحمل وزنمو نداشتن
چند ثانیه توی همون حال مونده بودم پاهام هر ثانیه سست تر قبل میشدن
بعد از چند ثانیه ی دیگه با زانو روی زمین افتادم
بزور تونستم سرمو خم کنم
لباسام پر خ*و*ن بود
سیاهی....
(اوکی نه داشتم زر میزدم بیا پایین😃💔)
.)۷﷼۶(۴-
.
.&*+٬۵۷﷼۶+&»
.
.:﷼۸٪۲
.
جونگکوک وقتی مطمئن شد کسی نیست
روبه من گفت
کوک:اینجا که کسی نیست حتما توهم زدی
سرمو تکون دادم و با هق هق گفتم
ا/ت:نه من دیدمش یکی پشت پنجره بود
کوک:خیل خب بیا برم تو اینجا که کسی نیست حتما در رفته
با هم رفتیم داخل
از کنارش تکون نخورم هرجا میرفت دنبالش بودم
با بلند شدن جونگکوک سریع از جام بلند شدم
بلند زد زیر خنده
کوک:میخوام برم دستشویی توم میای؟
با التماس نگاش کردمو و گفتم
ا/ت:زود بیای باشه
دوباره زد زیر خنده و همونطور که قدم برمیداشت سرسو چندبار بالا و پایین تکون داد
روی مبل نشستم و پاهام و بغل کردم و سرمو گذاشتم رو شون
جونگکوک بعد چند دقیقه اومد کنارم روی مبل نشست و تلویزیون و روشن کرد
کوک: فردا باهام میای شرکت؟
ا/ت:اره
کوک:مطمینی حوصلت سر نمیره؟
ا/ت:اوهوم
کوک:پس باید قول بدی هر وقت خسته شدی بگی برت گردونم خونه باشه؟
سرمو تکون دادم
از جاش بلند شدو گوشیش و اورد و زنگ زد به یکی
کوک:سلام خوبی؟
؟:...
کوک:مام خوبیم
؟:...
کوک:زنگ زدم بگم موضوع تهدید و که یادته؟
؟:...
کوک:اره همون امشب ا/ت یکی و پشت پنجره اشپزخونه دیده
؟:...
کوک:اره خوبه فقط یکم ترسیده
؟:...
کوک:نه حواسم هست...زنگ زدم بگم قضیه اون بادیگاردا رو تا کجا پیگیری کردی؟
کوک:اره دوتا میخوام یکی واسه ا/ت یکی واس خودم
با اعتراض گفتم
ا/ت:جونگکوکککک
دستش رو لبش گذاشت و با جدیت گفت
کوک:ما راجب این موضوع قبلا حرفامون و زدیم
ا/ت:ولی من...
نذاشت حرفمو و بگم
کوک:همینی که گفتم
بعدم رو کرد به تلفنش
کوک: کی منتظر خبرت باشم؟
؟:...
کوک: منتظرم
بعد اینکه تلفنش و قطع کرد اومد کنارم نشست...
جونگکوک وقتی مطمئن شد کسی نیست
روبه من گفت
کوک:اینجا که کسی نیست حتما توهم زدی
که همون لحظه
یه سوزش و درد زیادو تو دوتا ناحیه از کمرم حس کردم
نفسم بند اومده بود
پاهام تحمل وزنمو نداشتن
چند ثانیه توی همون حال مونده بودم پاهام هر ثانیه سست تر قبل میشدن
بعد از چند ثانیه ی دیگه با زانو روی زمین افتادم
بزور تونستم سرمو خم کنم
لباسام پر خ*و*ن بود
سیاهی....
(اوکی نه داشتم زر میزدم بیا پایین😃💔)
.)۷﷼۶(۴-
.
.&*+٬۵۷﷼۶+&»
.
.:﷼۸٪۲
.
جونگکوک وقتی مطمئن شد کسی نیست
روبه من گفت
کوک:اینجا که کسی نیست حتما توهم زدی
سرمو تکون دادم و با هق هق گفتم
ا/ت:نه من دیدمش یکی پشت پنجره بود
کوک:خیل خب بیا برم تو اینجا که کسی نیست حتما در رفته
با هم رفتیم داخل
از کنارش تکون نخورم هرجا میرفت دنبالش بودم
با بلند شدن جونگکوک سریع از جام بلند شدم
بلند زد زیر خنده
کوک:میخوام برم دستشویی توم میای؟
با التماس نگاش کردمو و گفتم
ا/ت:زود بیای باشه
دوباره زد زیر خنده و همونطور که قدم برمیداشت سرسو چندبار بالا و پایین تکون داد
روی مبل نشستم و پاهام و بغل کردم و سرمو گذاشتم رو شون
جونگکوک بعد چند دقیقه اومد کنارم روی مبل نشست و تلویزیون و روشن کرد
کوک: فردا باهام میای شرکت؟
ا/ت:اره
کوک:مطمینی حوصلت سر نمیره؟
ا/ت:اوهوم
کوک:پس باید قول بدی هر وقت خسته شدی بگی برت گردونم خونه باشه؟
سرمو تکون دادم
از جاش بلند شدو گوشیش و اورد و زنگ زد به یکی
کوک:سلام خوبی؟
؟:...
کوک:مام خوبیم
؟:...
کوک:زنگ زدم بگم موضوع تهدید و که یادته؟
؟:...
کوک:اره همون امشب ا/ت یکی و پشت پنجره اشپزخونه دیده
؟:...
کوک:اره خوبه فقط یکم ترسیده
؟:...
کوک:نه حواسم هست...زنگ زدم بگم قضیه اون بادیگاردا رو تا کجا پیگیری کردی؟
کوک:اره دوتا میخوام یکی واسه ا/ت یکی واس خودم
با اعتراض گفتم
ا/ت:جونگکوکککک
دستش رو لبش گذاشت و با جدیت گفت
کوک:ما راجب این موضوع قبلا حرفامون و زدیم
ا/ت:ولی من...
نذاشت حرفمو و بگم
کوک:همینی که گفتم
بعدم رو کرد به تلفنش
کوک: کی منتظر خبرت باشم؟
؟:...
کوک: منتظرم
بعد اینکه تلفنش و قطع کرد اومد کنارم نشست...
۷.۳k
۳۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.