نامه ی شماره ی 2 🎭
نامه ی شماره ی 2 🎭
هم سلولی سلام
برایت یک فنجان شعر دم کردم
تا با هم گلوی خشک احساسمان را تَر کنیم
این روز ها بغض ها هم جا خشک کرده اند
داشتم فکر میکردم پرنده همیشه پرنده میماند ، قفس بی معنا !
نپریدن تا مفهوم آسمان عاشق پرنده است و... گاهی من دوست دارم ، دوست داشتنم را ، در کوله بارت ، به دوش بکشی...!
از دامنه دلم بالا بیایی ، به وقت صبح ، به وقت طلوع چشمانم ، به وقت بوسه های ناگهانی!!
اما....
بماند ،
وقتی نیستی برای خودم قهوه ای میریزم ، مینشینم نگاه میکنم و می پرسم
یعنی قهوه تلخ تر است یا من؟!
تا به جواب میرسم ، هر دوی ما سرد میشویم
خیلی از وقتها میگویم :
شاید یک شایعه بود ، حرف های دل من ، دلباختن های عاشقانه!
شاید فقط یک خاطره بود.
به اطراف که خیره میشوم میبینم شاید آخرین خاطره این باشد ، من و یادت با فنجانی از قهوه ی تلخ.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
#هم_سلولی
📚☕
هم سلولی سلام
برایت یک فنجان شعر دم کردم
تا با هم گلوی خشک احساسمان را تَر کنیم
این روز ها بغض ها هم جا خشک کرده اند
داشتم فکر میکردم پرنده همیشه پرنده میماند ، قفس بی معنا !
نپریدن تا مفهوم آسمان عاشق پرنده است و... گاهی من دوست دارم ، دوست داشتنم را ، در کوله بارت ، به دوش بکشی...!
از دامنه دلم بالا بیایی ، به وقت صبح ، به وقت طلوع چشمانم ، به وقت بوسه های ناگهانی!!
اما....
بماند ،
وقتی نیستی برای خودم قهوه ای میریزم ، مینشینم نگاه میکنم و می پرسم
یعنی قهوه تلخ تر است یا من؟!
تا به جواب میرسم ، هر دوی ما سرد میشویم
خیلی از وقتها میگویم :
شاید یک شایعه بود ، حرف های دل من ، دلباختن های عاشقانه!
شاید فقط یک خاطره بود.
به اطراف که خیره میشوم میبینم شاید آخرین خاطره این باشد ، من و یادت با فنجانی از قهوه ی تلخ.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
#هم_سلولی
📚☕
۱۲.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.