آغاز جدید

"آغاز جدید"
کیونگ روی زانوهایش ‌افتادودستان لرزانش رادور صورتم ‌گرفت. اشک‌های سیاهش با خون من مخلوط شد
"سرا... (صدایش مثل غرشِ شکسته بود) می‌دونی چقدر زشت گریه می‌کنم؟ پس لطفاً...(پلک‌هایش را بست) دیگه مجبورم نکن."
میهو و هانول پشت سر او زانو زدند. میهو دستش را روی قلب نیمه‌ساختهٔ م گذاشت: "خواهر، اگه می‌خوای استراحت کنی، اشکالی نداره... ولی بدون ما هرگز نمی‌ذاریم تنها بمونی."
"دوران نقاهت"
در اتاقی پر از گل‌های مهتاب بستری شده بودم. شرایطم بحرانی بود:
نمیتونستم حرف بزنم: اما چشمانش طلایی‌تر از همیشه می‌درخشند
نمیتونستم حرکت کنم: اما نورِ قلبش تمام بهشت را گرم نگه می‌دارد
کیونگ: همیشه کنار تخت، با چاقویی در دست تا هر دارویی را اول خودش امتحان کند (مبادا زهر باشد!).
میهو: هر شب لالایی‌های قدیمی می‌خواند و موهام را شانه می‌زند.
هانول: با قدرت‌هایش تصاویری از ستاره‌ها روی سقف میساخت تا حوصله‌ام سر نرود.
"لحظهٔ بازگشتِ قدرت"
کیونگ هنوز عصبی بود:"میدونی فرقِ من با تو چیه؟ من می‌میرم اگه تو نباشی... ولی تو، تو حتی تو مرگ هم ملکه میمونی. پس لطفاً...زودتر خوب شو تا بتونم دوباره باهات دعوا کنم."
میهو:"خواهر، اگه یه ذره هم قدرت داشتی، الان باید مشت میزدی بهمون که چرا نذاشتیم بمیرم... ولی می‌دونم تو هم مثل ما دلت برامون تنگ شده!"
دیدگاه ها (۰)

"صحنهٔ طلوعِ دوباره"در چهل‌ویکمین روز، ناگهان تاجِ شکستم از ...

نامهٔ خداحافظیِ سرا(روی پوستی از برگ‌های طلاییِ بهشت، با خون...

"کشف افسانهٔ قدیمی"در طومارهای کهن بهشت متوجه شدم:فرشتهٔ قات...

"میهو و آرزوی پنهان"با لبخندی شیطانی به میهو نگاه کردم:"خواه...

"معشوقه جدید"هانول ومیهو کنارنهرآب نشستند. او دستش را در آب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط