[خیانت] پارت 8فصل دوم
[خیانت] پارت 8فصل دوم
من هم چیزی نگفتم رفتیم نشستیم جیسو و فلیکس خیلی خسته بودن رفتن خوابیدن و من به ا.ت گفتم که چرا بهش نگفتی که من کیم ا.ت گفت خب مهم نبود گفتمش دوست دارم اونهم گفت دوست دارم گفتمش بیا ادامه بدیم گفتمش نمیتونم اخه میترسم هنوز گفت اخه شش ساله گذشته ولی هنوز میترسم و بزار کمی فکر کنم
گفتم باشه تا اخر این هفته فرست داری به بگی اره مگر اینکه میدزدمت به شوخی اینو گفتمو کمی خندیدیم و ا.ت رفت و رفتم و دیدم فلیکس بیدار شده گفتم چیشده گفت هیچی مامانم کجاست گفتمش الان میاد و دوباره گفتمش میتونم ازت یه سوالی بپرسم گفت بپرس گفتمش پپرت کجاست گفت که اون مارو ول کرده و اسمش هم تهیونگ بوده گفتمش اها بعد رفتم
(از زبان جیسو)
بیدار شدم دیدم داداشی داره با بابایی صحبت میکنه و گفتمش که داداش فلیکس این بابامونه همونه که مامان گفت ولمون کرده و بعد فلیکس سریع رفت و تهیونگ رو بغل کرد و گفت دوست دارم بابایی
من هم چیزی نگفتم رفتیم نشستیم جیسو و فلیکس خیلی خسته بودن رفتن خوابیدن و من به ا.ت گفتم که چرا بهش نگفتی که من کیم ا.ت گفت خب مهم نبود گفتمش دوست دارم اونهم گفت دوست دارم گفتمش بیا ادامه بدیم گفتمش نمیتونم اخه میترسم هنوز گفت اخه شش ساله گذشته ولی هنوز میترسم و بزار کمی فکر کنم
گفتم باشه تا اخر این هفته فرست داری به بگی اره مگر اینکه میدزدمت به شوخی اینو گفتمو کمی خندیدیم و ا.ت رفت و رفتم و دیدم فلیکس بیدار شده گفتم چیشده گفت هیچی مامانم کجاست گفتمش الان میاد و دوباره گفتمش میتونم ازت یه سوالی بپرسم گفت بپرس گفتمش پپرت کجاست گفت که اون مارو ول کرده و اسمش هم تهیونگ بوده گفتمش اها بعد رفتم
(از زبان جیسو)
بیدار شدم دیدم داداشی داره با بابایی صحبت میکنه و گفتمش که داداش فلیکس این بابامونه همونه که مامان گفت ولمون کرده و بعد فلیکس سریع رفت و تهیونگ رو بغل کرد و گفت دوست دارم بابایی
۹.۲k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.