𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 2
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
رفتم توی آشپز خونه تا میز رو بچینم مادر کوک چون خدمتکار داشتیم تا حالا به من نگفته بود کاری کنم ولی امروز جلوی اون دختره لوس زشت اینطوری بهم دستور داد اه از مادرش متنفرم داشتم غذا رو میزاشتم رو میز که صداشون رو شنیدم
(مادر کوک+ پدر کوک-)
+لورا عزیز خاله بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
لورا : چشم خاله (لحن لوس)
رفتن تو اتاق
+خوب لورا باید توی این چند روز حواستو خوب جمع کنی و نظر کوک رو به خودت جلب کنی باشه
لورا : نترس خاله کاری میکنم که جونگکوک حتا به ا/ت نگاه هم نکنه اون باید تقاص کارش رو بده من اون موقع کوک رو خیلی دوست داشتم ولی ا/ت امد و همچی رو خراب کرد
+گزشته رو ول کن تو الان باید کارتو خوب انجام بدی منم توی این چند روز بین جونگکوک و ا/ت فاصله میندازم
(صدای بابای کوک از توی آشپزخونه)
_چی شد پس خوبه رفتی یه اتاق نشونش بدی هاااا بیاین دیگه میخوایم شام بخوریم
+بریم الان بهمون شک میکنن
لورا : باشه
رفتن شام خوردن پدر مادر کوک بعد از شام پدر مادر کوک رفتن مهمونی ا/ت هم سرش درد میکرد واسه همین رفت تو اتاق مشترک خودش و کوک
ا/ت ویو
سرم درد میکرد رفتم تو اتاق مون یه قرص خوردم و خودمو رو تخت ولو کردم که یادم افتاد جونگکوک و لورا پایین تنها هستن با رفتاری که از لورا دیدم نمیشد اونارو تنها بزارم واسه همین زود بلند شدم رفتم پایین
لورا خودشو داشت میچسبوند به کوک اما کوک هیچ واکنشی نداشت
ویو لورا
لورا : اوپا میای با هم فیلم ببینیم(مظلوم نمایی و لوس)
جونگکوک: خوب یکم خوابم میاد ا/ت هم بالا تنهاست میرم بالا
لورا : باش
(ادمین : چنگیز خان مغول وارد میشود😂 منظورم همون ا/ت بود)
ویو لورا
وقتی ا/ت رو دیدم داره عصبی میاد پایین ازش ترسیدم و خودمو از کوک دور کردم من علاقه ای به جونگکوک نداشتم ولی مادرم همیشه میگفت که باید اموال و دارایی های اونا مال من بشه منم به بهانه اینکه پدر مادر رفتن ژاپن و تنها بودم امدم خونه شون تا نظر جونگکوک رو به خودم جلب کنم ولی با وجود ا/ت این کار سختی بود
ات نشست وسط جونگکوک و لورا
ا/ت خوب میخواستین چی کار کنین؟
لورا : میخواستیم فیلم.....
حرفشو قطع کرد
جونگکوک : من خوابم میاد تو هم سر درد داری بهتره بریم بالا و استراحت کنیم
لورا : آره درسته شب بخیر
لورا رفت تو اتاقش جونگکوک و ا/ت هم رفتن اتاقشون
ویو ا/ت
داشتم تو آینه خودمو نگاه میکردم که دیدم جونگکوک از پشت بغلم کرد
جونگکوک: ا/ت تو که میدونی من چقدر دلم بچه میخواد (کیوت)
ا/ت : من که بهت گفتم بچه دوست ندارم فعلا هم آمادگی مادر شدن رو ندارم
جونگکوک عبی دستاشو کشید و صندلی رو چرخوند سمت خودش طوری که با ا/ت چشم تو چشم شد
جونگکوک: یعنی من بخاطر تو نباید پدر بشم ؟
ا/ت : جونگکوک دوباره شروع نکن
جونگکوک : حالا نشونت میدم کی اول شروع کرد (جدی)
(اون شب جونگکوک ا/ت رو کرد😐)
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 2
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
رفتم توی آشپز خونه تا میز رو بچینم مادر کوک چون خدمتکار داشتیم تا حالا به من نگفته بود کاری کنم ولی امروز جلوی اون دختره لوس زشت اینطوری بهم دستور داد اه از مادرش متنفرم داشتم غذا رو میزاشتم رو میز که صداشون رو شنیدم
(مادر کوک+ پدر کوک-)
+لورا عزیز خاله بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
لورا : چشم خاله (لحن لوس)
رفتن تو اتاق
+خوب لورا باید توی این چند روز حواستو خوب جمع کنی و نظر کوک رو به خودت جلب کنی باشه
لورا : نترس خاله کاری میکنم که جونگکوک حتا به ا/ت نگاه هم نکنه اون باید تقاص کارش رو بده من اون موقع کوک رو خیلی دوست داشتم ولی ا/ت امد و همچی رو خراب کرد
+گزشته رو ول کن تو الان باید کارتو خوب انجام بدی منم توی این چند روز بین جونگکوک و ا/ت فاصله میندازم
(صدای بابای کوک از توی آشپزخونه)
_چی شد پس خوبه رفتی یه اتاق نشونش بدی هاااا بیاین دیگه میخوایم شام بخوریم
+بریم الان بهمون شک میکنن
لورا : باشه
رفتن شام خوردن پدر مادر کوک بعد از شام پدر مادر کوک رفتن مهمونی ا/ت هم سرش درد میکرد واسه همین رفت تو اتاق مشترک خودش و کوک
ا/ت ویو
سرم درد میکرد رفتم تو اتاق مون یه قرص خوردم و خودمو رو تخت ولو کردم که یادم افتاد جونگکوک و لورا پایین تنها هستن با رفتاری که از لورا دیدم نمیشد اونارو تنها بزارم واسه همین زود بلند شدم رفتم پایین
لورا خودشو داشت میچسبوند به کوک اما کوک هیچ واکنشی نداشت
ویو لورا
لورا : اوپا میای با هم فیلم ببینیم(مظلوم نمایی و لوس)
جونگکوک: خوب یکم خوابم میاد ا/ت هم بالا تنهاست میرم بالا
لورا : باش
(ادمین : چنگیز خان مغول وارد میشود😂 منظورم همون ا/ت بود)
ویو لورا
وقتی ا/ت رو دیدم داره عصبی میاد پایین ازش ترسیدم و خودمو از کوک دور کردم من علاقه ای به جونگکوک نداشتم ولی مادرم همیشه میگفت که باید اموال و دارایی های اونا مال من بشه منم به بهانه اینکه پدر مادر رفتن ژاپن و تنها بودم امدم خونه شون تا نظر جونگکوک رو به خودم جلب کنم ولی با وجود ا/ت این کار سختی بود
ات نشست وسط جونگکوک و لورا
ا/ت خوب میخواستین چی کار کنین؟
لورا : میخواستیم فیلم.....
حرفشو قطع کرد
جونگکوک : من خوابم میاد تو هم سر درد داری بهتره بریم بالا و استراحت کنیم
لورا : آره درسته شب بخیر
لورا رفت تو اتاقش جونگکوک و ا/ت هم رفتن اتاقشون
ویو ا/ت
داشتم تو آینه خودمو نگاه میکردم که دیدم جونگکوک از پشت بغلم کرد
جونگکوک: ا/ت تو که میدونی من چقدر دلم بچه میخواد (کیوت)
ا/ت : من که بهت گفتم بچه دوست ندارم فعلا هم آمادگی مادر شدن رو ندارم
جونگکوک عبی دستاشو کشید و صندلی رو چرخوند سمت خودش طوری که با ا/ت چشم تو چشم شد
جونگکوک: یعنی من بخاطر تو نباید پدر بشم ؟
ا/ت : جونگکوک دوباره شروع نکن
جونگکوک : حالا نشونت میدم کی اول شروع کرد (جدی)
(اون شب جونگکوک ا/ت رو کرد😐)
۲۴.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.