𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح باز با دل درد شدید از خواب بیدار شدم دلم خیلی درد میکرد چه غلطی کردم باهاش کل کل کردما آی دلم جونگکوک رفته بود شرکت ساعت ۱۰ بود منم رفتم حموم ۱۵ مین بعد امدم بیرون یه تیشرت سفید با شلوار بگ مشکی بوشیدم موهامو اتو کردم و رفتم پایین
هیچ کس پایین نبود حتما پدر مادر کوک هنوز از مهمونی بر نگشتن
خدمتکار: سلام خانم چون دیر از خواب بیدار شدید میز رو جمع کردم لطفاً اینجا بشینین الان میز رو میچینم
ا/ت : باشه عجله نکن
لورا امد تو آشپز خونه از تو یخچال یه آبمیوه برداشت با یکم کیک اه از این دختره خیلی بدم میاد فک کنم قرار بوده با جونگکوک ازدواج کنه ولی الان داره خودشو خیلی بهش میچسبونه دختره ی لوس
صبحونه رو خوردم رفتم تو حال داشتم با لورا فیلم میدیدم که خدمتکار امد
خدمتکار: خانم میشه امروز رو مرخصی بگیرم حال دخترم خوب نیست
ا/ت : اشکال نداره میتونی بری
خدمتکار: ممنونم خانم
حوصلم خیلی سر رفته بود که کوک زنگ زد
جونگکوک: ا/ت تا چند دقیقه دیگه حاظر شو میخوام بیام دنبالت
ا/ت : باشه ولی کجا؟ میشه بریم شهر بازی
لورا : چی شهر بازی منم باهاتون میام
ا/ت : ولی منو کوک میخوایم با هم بریم
لورا گوشی رو از ا/ت میگره
لورا : اوپا باید منو هم با خدتون ببرین وگرنه باهات قهرم (طبق معمول لوس عقب مونده)
جونگکوک: باشه(قطع کرد)
لورا : باشه اوپا، میدونم.اوممم یه لباس دخترونه میپوشم،قول میدم،باشه،مراقب خودت باش
لورا : بیا مثل اینکه با من بیشتر راحته تا تو تازه بهم گفت لباس باز نپوشم خوشش نمیاد هه(نیش خند و رفت)
ا/ت : برام سوال بود چرا جونگکوک اینطور باهاش حرف زده یکم از کارش ناراحت شدم ولی خوب بازم چیزی نگفتم چون کوک رو خیلی دوست داشتم
رفتم تو اتاق مون یه نیم تنه سفید با شلوار دمپا پوشیدم و موهامو چون بلند بود باز گزاشتم ولی یه کلاه سرم زاشتم با آرایش کردنم یکم طول کشید جونگکوک امد رفتم پایین دستشو گرفتم و بلند گفتم
ا/ت : لورا ما داریم میریم اگه میای زود باش
لورا : باشه امدم امدم
رفتن شهر بازی و کلی بازی کردن نزدیکای شب شده بود رفتن روی یه صندلی نشستن و کوک براشون بستنی گرفت
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح باز با دل درد شدید از خواب بیدار شدم دلم خیلی درد میکرد چه غلطی کردم باهاش کل کل کردما آی دلم جونگکوک رفته بود شرکت ساعت ۱۰ بود منم رفتم حموم ۱۵ مین بعد امدم بیرون یه تیشرت سفید با شلوار بگ مشکی بوشیدم موهامو اتو کردم و رفتم پایین
هیچ کس پایین نبود حتما پدر مادر کوک هنوز از مهمونی بر نگشتن
خدمتکار: سلام خانم چون دیر از خواب بیدار شدید میز رو جمع کردم لطفاً اینجا بشینین الان میز رو میچینم
ا/ت : باشه عجله نکن
لورا امد تو آشپز خونه از تو یخچال یه آبمیوه برداشت با یکم کیک اه از این دختره خیلی بدم میاد فک کنم قرار بوده با جونگکوک ازدواج کنه ولی الان داره خودشو خیلی بهش میچسبونه دختره ی لوس
صبحونه رو خوردم رفتم تو حال داشتم با لورا فیلم میدیدم که خدمتکار امد
خدمتکار: خانم میشه امروز رو مرخصی بگیرم حال دخترم خوب نیست
ا/ت : اشکال نداره میتونی بری
خدمتکار: ممنونم خانم
حوصلم خیلی سر رفته بود که کوک زنگ زد
جونگکوک: ا/ت تا چند دقیقه دیگه حاظر شو میخوام بیام دنبالت
ا/ت : باشه ولی کجا؟ میشه بریم شهر بازی
لورا : چی شهر بازی منم باهاتون میام
ا/ت : ولی منو کوک میخوایم با هم بریم
لورا گوشی رو از ا/ت میگره
لورا : اوپا باید منو هم با خدتون ببرین وگرنه باهات قهرم (طبق معمول لوس عقب مونده)
جونگکوک: باشه(قطع کرد)
لورا : باشه اوپا، میدونم.اوممم یه لباس دخترونه میپوشم،قول میدم،باشه،مراقب خودت باش
لورا : بیا مثل اینکه با من بیشتر راحته تا تو تازه بهم گفت لباس باز نپوشم خوشش نمیاد هه(نیش خند و رفت)
ا/ت : برام سوال بود چرا جونگکوک اینطور باهاش حرف زده یکم از کارش ناراحت شدم ولی خوب بازم چیزی نگفتم چون کوک رو خیلی دوست داشتم
رفتم تو اتاق مون یه نیم تنه سفید با شلوار دمپا پوشیدم و موهامو چون بلند بود باز گزاشتم ولی یه کلاه سرم زاشتم با آرایش کردنم یکم طول کشید جونگکوک امد رفتم پایین دستشو گرفتم و بلند گفتم
ا/ت : لورا ما داریم میریم اگه میای زود باش
لورا : باشه امدم امدم
رفتن شهر بازی و کلی بازی کردن نزدیکای شب شده بود رفتن روی یه صندلی نشستن و کوک براشون بستنی گرفت
۱۳.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.