❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
ادامه پارت قبل
یونگی به کای که دور تر ایستاده بود اشاره کرد که تهیونگ رو ببره بیرون!
بعد از رفتن تهیونگ، آیو سیترا رو محکم بغل کرد: بابت همه چیز ممنونم آلفاجم!
سیترا بوسه ای رو گردنش گذاشت: لیاقت تو بهتریناست!
بعد به یونگی تاکید کرد: به نفعته هواشو داشته باشی!
یونگی لبخند محوی زد: البته که دارم، اون ملکه منه، من تا ابد مدیونتم!
سیترا: درسته که من زیر دین کسی نمیمونم، اما این خواست آیو بود که کنارت باشه!
یونگی نگاه حریص و پر از عشقش رو به آیو دوخت: این بهترین چیزی بود که میتونستم بشنوم!
ایو لبش رو گاز گرفت و سرخ شد!
لارا که کارای تحویل هتل رو انجام داده بود، به سمت سیترا اومد: همه چیز اوکی شد الفاجم، میتونیم بریم!
سیترا رو به والری اشاره کرد: راه بیفت توله گرگ!
والری که سنگینی غیر قابل تحملی رو سینش بود، به سختی رو به آیو و یونگی لبخند زد: خیلی براتون خوشحالم، امیدوارم تا ابد کنار هم بمونین!
درکمال تعجب آیو محکم بغلش کرد و تو گوشش پچ زد: تهیونگ ادم بدی نیست، ولی هنوز مونده تا مرد بشه... به سیترا اعتماد کن!
بهت زده از اغوش ایو فاصله گرفت!
منظورش چی بود؟
یونگی و ایو به به سمت ماشینشون رفتن، ولی کوک با تردید به سیترا نگاه کرد و نزدیکش شد: بازهم میتونیم همو ببینیم؟
کوک از وقتی که چشم باز کرده بود، هیچ چیز رو به یاد نداشت، اما به طرز عجیبی نسبت به این دخترک چشم طوسی احساس کشش میکرد و دلش میخاست اونو کنار خودش نگه داره!
ـــ دلیلی نداره باز بخوام تو رو ببینم!
سیترا با تندی گفت و دل کوک رو شکست!
کوک سرش رو پایین انداخت: میدونم شاید رفتارم گستاخانه باشه، اما من واقعا از شما خوشم میاد آلفاجم!
بعد جلوی چشمای حیرت زده سیترا و افرادش، تو چشمای سیترا خیره شد: هنوز نمیدونم اسم این حس که با دیدنت میاد سراغم چیه، حسی که انگار قفسه سینم برای قلبم تنگ میشه و دوست دارم چشم مردای دیگه رو کور کنم تا نگاهت نکنن....
مکثی کرد و با لحن پر عطشی ادامه داد: اما وقتی بفهمم اسم این حس چیه، برمیگردم و تو رو برای همیشه کنار خودم نگه میدارم!
خم شد و برای دومین بار تو اون روز دست زیبا و خوش بوی آلفاجم رو بوسید و تالار رو ترک کرد!
... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJB
ادامه پارت قبل
یونگی به کای که دور تر ایستاده بود اشاره کرد که تهیونگ رو ببره بیرون!
بعد از رفتن تهیونگ، آیو سیترا رو محکم بغل کرد: بابت همه چیز ممنونم آلفاجم!
سیترا بوسه ای رو گردنش گذاشت: لیاقت تو بهتریناست!
بعد به یونگی تاکید کرد: به نفعته هواشو داشته باشی!
یونگی لبخند محوی زد: البته که دارم، اون ملکه منه، من تا ابد مدیونتم!
سیترا: درسته که من زیر دین کسی نمیمونم، اما این خواست آیو بود که کنارت باشه!
یونگی نگاه حریص و پر از عشقش رو به آیو دوخت: این بهترین چیزی بود که میتونستم بشنوم!
ایو لبش رو گاز گرفت و سرخ شد!
لارا که کارای تحویل هتل رو انجام داده بود، به سمت سیترا اومد: همه چیز اوکی شد الفاجم، میتونیم بریم!
سیترا رو به والری اشاره کرد: راه بیفت توله گرگ!
والری که سنگینی غیر قابل تحملی رو سینش بود، به سختی رو به آیو و یونگی لبخند زد: خیلی براتون خوشحالم، امیدوارم تا ابد کنار هم بمونین!
درکمال تعجب آیو محکم بغلش کرد و تو گوشش پچ زد: تهیونگ ادم بدی نیست، ولی هنوز مونده تا مرد بشه... به سیترا اعتماد کن!
بهت زده از اغوش ایو فاصله گرفت!
منظورش چی بود؟
یونگی و ایو به به سمت ماشینشون رفتن، ولی کوک با تردید به سیترا نگاه کرد و نزدیکش شد: بازهم میتونیم همو ببینیم؟
کوک از وقتی که چشم باز کرده بود، هیچ چیز رو به یاد نداشت، اما به طرز عجیبی نسبت به این دخترک چشم طوسی احساس کشش میکرد و دلش میخاست اونو کنار خودش نگه داره!
ـــ دلیلی نداره باز بخوام تو رو ببینم!
سیترا با تندی گفت و دل کوک رو شکست!
کوک سرش رو پایین انداخت: میدونم شاید رفتارم گستاخانه باشه، اما من واقعا از شما خوشم میاد آلفاجم!
بعد جلوی چشمای حیرت زده سیترا و افرادش، تو چشمای سیترا خیره شد: هنوز نمیدونم اسم این حس که با دیدنت میاد سراغم چیه، حسی که انگار قفسه سینم برای قلبم تنگ میشه و دوست دارم چشم مردای دیگه رو کور کنم تا نگاهت نکنن....
مکثی کرد و با لحن پر عطشی ادامه داد: اما وقتی بفهمم اسم این حس چیه، برمیگردم و تو رو برای همیشه کنار خودم نگه میدارم!
خم شد و برای دومین بار تو اون روز دست زیبا و خوش بوی آلفاجم رو بوسید و تالار رو ترک کرد!
... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJB
۴.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.