part

part:7
جونسول با سگش بدو بدو رفت سمت اتاقی که قرار بود اتاق جونسول بشه
جونسول:وایی بابایییی چه خوشکلهههه
+میدونستی وقتی ذوق میکنه مث تو حرف میزنه...خنده هاشم مثل توعه
_چشماشو دیدی؟من تو چشماش همیشه تو رو میدیدم...دقیقا چشماش مث تو برق میزنن جونگکوک..
دستش رو دور کمر،م حلقه کرد و منو به خودش چسبو.ند
+دلت برام تنگ شده بود؟
_بیشتر از چیزی که فکرشو کنی..
+امشب میخوام تموم این پنج سالو جبران کنم
_پس شب س،ختیه!
من و جونگکوک هم رفتیم توی اتاقمون توی اتاق پر از شیشه خالیه مش،روب بود وکلی پاکت س،یگار..
_اینا عوارض دوریه منه؟؟
+آره
جونگکوک یه س،یگار ورداشت و روشنش کرد یه س،یگار دیگه هم سمت من گرفت
+میکشی؟
_نه
+ترک کردی!؟ یا الان نمیخوای بکشی
_ترک کردم
+از کی ترک کردی؟
_از وقتی که رفتم نکشیدم،تو هم باید ترک کنی جونسول آلرژی داره دود سیگار براش خوب نیست
ات
یکم بعد شام جونگکوک جونسول دو بغل کرد و برد سمت اتاقش روی تخت جونسول دراز کشیدن و همدیگه رو بغل کردن
جونسول:بابا میشه برام قصه بخونی..آخه مامان هیچ قصه ای بلد نیست و هر وقت بهش میگم قصه بخون دو ساعت فکر میکنه تا قصه بخونه
ات:منم رفتم توی اتاقش و جونسول رو بوس کردم
_تو که میگفتی قصه هایی که میخونم قشنگه
جونسول:مامانی بزار قصه بابایی رو گوش بدم امشب بعدش تصمیم میگیرم قصه گفتن کی قشنگتره...
_خب پس امیدوارم قصه های من انتخاب بشن..شب بخیر عزیز دلم خوابای خوب ببینی
ات رفت توی اتاق مشترکشون...


10❥︎
████ ۶۰% *___*
آف انرژی...
حمایت پلیزززز


#فیک #جونگکوک #اسمات
#سناریو‌جونگکوک #فیک‌جونگکوک
#سناریو‌اسمات #فیک‌اسمات
دیدگاه ها (۴)

part:9من از این ز.ن هیچوقت سیر نمیشم ۱۰مین بعد ات شروع به لر...

part:3به محض اینکه سوار ماشین شدم بیهوش شدم و صبح که بیدار ش...

part:6جونگکوک ویورفتم دم در خونه ات و در زدم جونسول اومد و ب...

part:1سلام اتم دوست دختر مخفی جونگکوک راستش بخاطر کمپانی‌مجب...

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

چندپارتی☆درخواستی>>>p.1《فلش بک به ۲۷ دسامبر پنجشنبه شب》_جونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط