قلبی از سنگ
قلبی از سنگ
ادامه پارت ۱۹
سریع از اتاق رفتم بیرون داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام پیچ خورد و یه نفر منو گرفت
دامیان:حالتون خوب خانم
یاد روز اول دانشگاه افتادم حتی صداش هم شبیه صدای دامیان بود وقتی نگاه کردم دامیان و جلوی خودم دیدم
آنیا:واقعا خودتی
دامیان:آره معلومه
آنیا:حالا چرا این طوری منو صدا کردی
دامیان:به دلیل اینکه خاطره روز اول دانشگاه مرور بشه
آنیا:حالا چرا برگشتی
دامیان:مگه برای دیدن کسی که دوسش دارم دلیل میخوام
تازه متوجه دایی و زن دایی و مادر دامیان شده بودم که داشتن مارو نگاه میکردن
دامیان:نمیخواد خجالت بکشی همه میدونن
آنیا:پس باید بگم من دوست ندارم
یه لحظه چهرش یه جوری شد
آنیا:عاشقتم
****
پایان
****
ادامه پارت ۱۹
سریع از اتاق رفتم بیرون داشتم از پله ها میرفتم پایین که پام پیچ خورد و یه نفر منو گرفت
دامیان:حالتون خوب خانم
یاد روز اول دانشگاه افتادم حتی صداش هم شبیه صدای دامیان بود وقتی نگاه کردم دامیان و جلوی خودم دیدم
آنیا:واقعا خودتی
دامیان:آره معلومه
آنیا:حالا چرا این طوری منو صدا کردی
دامیان:به دلیل اینکه خاطره روز اول دانشگاه مرور بشه
آنیا:حالا چرا برگشتی
دامیان:مگه برای دیدن کسی که دوسش دارم دلیل میخوام
تازه متوجه دایی و زن دایی و مادر دامیان شده بودم که داشتن مارو نگاه میکردن
دامیان:نمیخواد خجالت بکشی همه میدونن
آنیا:پس باید بگم من دوست ندارم
یه لحظه چهرش یه جوری شد
آنیا:عاشقتم
****
پایان
****
۵.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.