چشمای قشنگ تو
#part123
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
دیانا:مهشاد برو کیک. و شمع بیار
مهشاد:الان میرم
کیکو گذاشتیم جلو ارسلان
دیانا:کسی کبریت یا فندک بیاره
متین:بیا دیانا
نیکا:فندک دارییییی؟
متین:ام نه خوب اینو همینطوری.....
نیکا:آره منم خرم
متین:هعب ناراحتی؟
نیکا:ن اصلا اصلاااا
مهشاد:متینننن
متین:خوب ببخشید
نیکا:برو کنار(حال تهوع)
دوید تو دستشویی
مهشاد:نیکا خوبیییییی
دیانا:یا خدا چی شد
مهناز:نیکا جان؟
متین:نیکاااااا نیکاااااا(میکوبه به در دستشویی)
مهتا:واقعا که متین خان
متین:مامان بخدا....
مهتا:دیگ با من حرف نزن
... در دستشویی باز شد...
همه:چی شد؟؟
نیکا:هیچی حالم خوبه
ارسلان:متین ببین چیکار کردی رنگش پریده
مهشاد:مگه قول نداده بودی سیگار نکشی؟ نتونستی سر قولت وایسی خاک تو سرت
دیانا:نیکا خوبی؟بخاطر یه سیگار اینطوری نکن با خودت
متین:من سیگار نمیکشمممم
دیانا:پس فندک تو جیبت چیکار میکرد؟الکی گذاشته بودی شمع روشن کنی؟
متین:فقط یه بار بود بخدا یه بار کشیدم
نیکا:دیانا و مهشاد بیاین تو اتاق
مهشاد:پاشو بریم
..... اتاق.....
مهشاد:چیشده نیکا؟
نیکا:ببین نمیدونم چطوری بگمش
دیانا:نیکا جون به لبم کردی چیشده؟
(از تو کیفش یه کاغذ در آورد)
دیانا:این چیه؟
نیکا:برگه آزمایشه
مهشاد:آزمایش چی؟
نیکا:واااای چقد خنگید
دیانا:خوب مثل آدم بگو
نیکا:باردارم
دیانا:جیغغغغغ
مهشاد:چی میگییییی(جیغ)
نیکا:هیسسسس ساکتتتت
اراد:بچه ها چیشد حالتون خوبه؟
دیانا :هیچی عمو الان میام پایین
مهشاد:این که خیلی خوبهههه
دیانا:آره بیا بریم بگیم
نیکا:وای خجالت می کشم
دیانا:خاک تو سرت چه خجالتی بیا بریم
من میگم
نیکا:باشه باشه
مهتا:چیشد چرا جیغ میزنین؟
دیانا:واییی زنعمو یه خبر خوب
مهتا:چی دیانا؟
دیانا:دارید مادربزرگ میشیدددد
مهتا:یعنی چی
مهشاد:نیکا بارداره(ذوق)
متین:وا.. قعا؟
دیانا:آره
ارسلان:جرررررر چه باحال😂😂
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
دیانا:مهشاد برو کیک. و شمع بیار
مهشاد:الان میرم
کیکو گذاشتیم جلو ارسلان
دیانا:کسی کبریت یا فندک بیاره
متین:بیا دیانا
نیکا:فندک دارییییی؟
متین:ام نه خوب اینو همینطوری.....
نیکا:آره منم خرم
متین:هعب ناراحتی؟
نیکا:ن اصلا اصلاااا
مهشاد:متینننن
متین:خوب ببخشید
نیکا:برو کنار(حال تهوع)
دوید تو دستشویی
مهشاد:نیکا خوبیییییی
دیانا:یا خدا چی شد
مهناز:نیکا جان؟
متین:نیکاااااا نیکاااااا(میکوبه به در دستشویی)
مهتا:واقعا که متین خان
متین:مامان بخدا....
مهتا:دیگ با من حرف نزن
... در دستشویی باز شد...
همه:چی شد؟؟
نیکا:هیچی حالم خوبه
ارسلان:متین ببین چیکار کردی رنگش پریده
مهشاد:مگه قول نداده بودی سیگار نکشی؟ نتونستی سر قولت وایسی خاک تو سرت
دیانا:نیکا خوبی؟بخاطر یه سیگار اینطوری نکن با خودت
متین:من سیگار نمیکشمممم
دیانا:پس فندک تو جیبت چیکار میکرد؟الکی گذاشته بودی شمع روشن کنی؟
متین:فقط یه بار بود بخدا یه بار کشیدم
نیکا:دیانا و مهشاد بیاین تو اتاق
مهشاد:پاشو بریم
..... اتاق.....
مهشاد:چیشده نیکا؟
نیکا:ببین نمیدونم چطوری بگمش
دیانا:نیکا جون به لبم کردی چیشده؟
(از تو کیفش یه کاغذ در آورد)
دیانا:این چیه؟
نیکا:برگه آزمایشه
مهشاد:آزمایش چی؟
نیکا:واااای چقد خنگید
دیانا:خوب مثل آدم بگو
نیکا:باردارم
دیانا:جیغغغغغ
مهشاد:چی میگییییی(جیغ)
نیکا:هیسسسس ساکتتتت
اراد:بچه ها چیشد حالتون خوبه؟
دیانا :هیچی عمو الان میام پایین
مهشاد:این که خیلی خوبهههه
دیانا:آره بیا بریم بگیم
نیکا:وای خجالت می کشم
دیانا:خاک تو سرت چه خجالتی بیا بریم
من میگم
نیکا:باشه باشه
مهتا:چیشد چرا جیغ میزنین؟
دیانا:واییی زنعمو یه خبر خوب
مهتا:چی دیانا؟
دیانا:دارید مادربزرگ میشیدددد
مهتا:یعنی چی
مهشاد:نیکا بارداره(ذوق)
متین:وا.. قعا؟
دیانا:آره
ارسلان:جرررررر چه باحال😂😂
۴.۱k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.