tough love part50 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part50 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان نویسنده
ات که خودشو تو اتاقش مثل یه پرنده تو قفس حبس ابد و اسیر کرده بود
مامان بزرگ هنوز بهوش نیومده بود هنوز تو کما بود
این بود تولد جونگ کوک این بود هدیه روزی که توش به دنیا اومده مرگ مادر بزرگش؟ سه روز دیگه عروسیه زن سابقش با بهترین رفیق دنیاش تهیونگ؟
میویس تمام مدت رو کنار مادر بزرگ موند و منتظر بود تا مامان بزرگ پیر و دم مرگش از خواب خفتش بیدار شه
پلکای میویس سنگین شده بودن دو روز ۴۸ ساعت چشم رو هم نزاشته (۴۸ ساعت؟ مگه داریم؟ آره) تو همین حین یدفه مادر بزرگ پلکاشو به حرکت در آورد و چشماشو باز کرد
میویس: مامان بزرگ... مامان بزرگ شما بهوش اومدین؟ می تونین منو ببینین؟
مامان بزرگ ➖: امروز چندمه؟ چه روزیه؟
میویس: عامم...
روز تولد جونگ کوکه دیگه
مامان بزرگ ➖: پاشو...
میویس: چی؟ پاشم کجا برم؟
مامان بزرگ ➖: پاشو برو همه ی تدارک رو انجام بده تا یه تولد باشکوه براش ترتیب بدیم پاشو...
میویس که از حرف مامان بزرگی مرده و زنده شده خشکش زده بود دهنش باز مونده بود
مامان بزرگ مثل جت از رو تخت بلند شد انگار نه انگار که سکته ی دوم رو زده بوده از یه دختر بچه هم سالم و پر جون تر بود (عمر طولانی برابر با عمر س*گ)
مامان بزرگ ➖: پاشو دیگه دختر عهههه
تولد داداشته نمی خوای خوش حالش کنی غمگین نباشه مثلاً ما سلامتی روز تولدشه و تو خواهرشی
خجالت بکش دختر جوون چسبیده به صندلیش حالت خداروشکر من کما بودم سکته ی دومم رو زدم فکر کردم آخرین سکتمه که میمیرم
مامان بزرگ سریع از رو تخت پاشد راه افتاد میویس هم همینجور دهنش باز مونده بود سریع سمت مامان بزرگ هجوم آورد
میویس: مامان بزرگ مامان بزرگ آروم تر بابا یه وقت سکتمون میدی
مامان بزرگ ➖: من به این راحتیا نمی میرم تو هم به من رفتی نمی میری
میویس فکر کرده بود داره خواب میبینه چطور مامان بزرگ مردش یه دفعه دوباره زنده شد؟
مامان بزرگ ➖: به عروسمم بگو حتماً به جشن تولد جنتلمن ترین و آقا ترین شوهر دنیا بیاد
خودشو انقدر لوس نکنه مگه پچس؟ وگرنه اگه نیاد با اردنگی میارمش پس این کارو به تو میسپرم
میویس: چشم مامی جونم تو فقط سریع تر خوب شو من خودم کاری میکنم که ات و جونگ کوک دوباره به هم برسن خب؟
مامان بزرگ ➖: نه نه نه خودم این کارو میکنم
این کارو فقط یه مادر بزرگ می تونه برای نوش انجام بده یه وقت تو گند میزنی بدترش میکنی
میویس: عه وا مامان بزرگ؟ یعنی چی من کنند می زنم
مامان بزرگ ➖: عصای من کو یدونه باهاش محکم بزنم تو سرت که عقلت بیاد سر جاش
انقدم حرف نزن کاری که بهت گفتمو انجام بده
میویس: چشم چشم مامان بزرگ الان میرم
میویس تمامی تدارکی که مامان بزرگ گفته بود برای جشن تولد جونگ کوک انجام بده رو ترتیب داد اما....
شرط
۹۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان نویسنده
ات که خودشو تو اتاقش مثل یه پرنده تو قفس حبس ابد و اسیر کرده بود
مامان بزرگ هنوز بهوش نیومده بود هنوز تو کما بود
این بود تولد جونگ کوک این بود هدیه روزی که توش به دنیا اومده مرگ مادر بزرگش؟ سه روز دیگه عروسیه زن سابقش با بهترین رفیق دنیاش تهیونگ؟
میویس تمام مدت رو کنار مادر بزرگ موند و منتظر بود تا مامان بزرگ پیر و دم مرگش از خواب خفتش بیدار شه
پلکای میویس سنگین شده بودن دو روز ۴۸ ساعت چشم رو هم نزاشته (۴۸ ساعت؟ مگه داریم؟ آره) تو همین حین یدفه مادر بزرگ پلکاشو به حرکت در آورد و چشماشو باز کرد
میویس: مامان بزرگ... مامان بزرگ شما بهوش اومدین؟ می تونین منو ببینین؟
مامان بزرگ ➖: امروز چندمه؟ چه روزیه؟
میویس: عامم...
روز تولد جونگ کوکه دیگه
مامان بزرگ ➖: پاشو...
میویس: چی؟ پاشم کجا برم؟
مامان بزرگ ➖: پاشو برو همه ی تدارک رو انجام بده تا یه تولد باشکوه براش ترتیب بدیم پاشو...
میویس که از حرف مامان بزرگی مرده و زنده شده خشکش زده بود دهنش باز مونده بود
مامان بزرگ مثل جت از رو تخت بلند شد انگار نه انگار که سکته ی دوم رو زده بوده از یه دختر بچه هم سالم و پر جون تر بود (عمر طولانی برابر با عمر س*گ)
مامان بزرگ ➖: پاشو دیگه دختر عهههه
تولد داداشته نمی خوای خوش حالش کنی غمگین نباشه مثلاً ما سلامتی روز تولدشه و تو خواهرشی
خجالت بکش دختر جوون چسبیده به صندلیش حالت خداروشکر من کما بودم سکته ی دومم رو زدم فکر کردم آخرین سکتمه که میمیرم
مامان بزرگ سریع از رو تخت پاشد راه افتاد میویس هم همینجور دهنش باز مونده بود سریع سمت مامان بزرگ هجوم آورد
میویس: مامان بزرگ مامان بزرگ آروم تر بابا یه وقت سکتمون میدی
مامان بزرگ ➖: من به این راحتیا نمی میرم تو هم به من رفتی نمی میری
میویس فکر کرده بود داره خواب میبینه چطور مامان بزرگ مردش یه دفعه دوباره زنده شد؟
مامان بزرگ ➖: به عروسمم بگو حتماً به جشن تولد جنتلمن ترین و آقا ترین شوهر دنیا بیاد
خودشو انقدر لوس نکنه مگه پچس؟ وگرنه اگه نیاد با اردنگی میارمش پس این کارو به تو میسپرم
میویس: چشم مامی جونم تو فقط سریع تر خوب شو من خودم کاری میکنم که ات و جونگ کوک دوباره به هم برسن خب؟
مامان بزرگ ➖: نه نه نه خودم این کارو میکنم
این کارو فقط یه مادر بزرگ می تونه برای نوش انجام بده یه وقت تو گند میزنی بدترش میکنی
میویس: عه وا مامان بزرگ؟ یعنی چی من کنند می زنم
مامان بزرگ ➖: عصای من کو یدونه باهاش محکم بزنم تو سرت که عقلت بیاد سر جاش
انقدم حرف نزن کاری که بهت گفتمو انجام بده
میویس: چشم چشم مامان بزرگ الان میرم
میویس تمامی تدارکی که مامان بزرگ گفته بود برای جشن تولد جونگ کوک انجام بده رو ترتیب داد اما....
شرط
۹۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۷.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.