سرنوشت شوم p12
سرنوشت شوم p12
جونگ کوک:یونگیییی(با داد و گریه )
دا یون:ن توروخدا یونگییییییی نرووووو یونگی ،(جیغ و داد و گریه)یونگیییییییی یونگی نرو لطفا یونگیییی
پلیسا یونگی رو گرفتن که نره داخل اتیش ولی از پسش برنمیومدن
یونگی:ولم کنید ،لوکااااان(با گریه)لوکاااان ولم کنید رفیقم داره میسوزه ولم کنید
پلیسا ولش کردن و رفت داخل تا تونستم جیغ کشیدم :یونگیییی،یونگی نرو توروخدا یونگی(با گریه تصور کنید)
یونگی:اومدم لوکان ،اومدم ،دا یون مواظب خودت باش ابجی کوچولو
دا یون:یونگییی توروخدا (با گریه )
افتادم رو دوتا زانوم و فقط جیغ میزدم یونگیییی جونگ کوک اومد زیر بغلمو گرفت تا بلندم کنه ولی نتونستن بلند شم و فقط جیغ میزدم یونگی:یونگی توروخدا تنهام نزار یونگییی ،گربه ابجی توروخدا پیشی من یونگیییییی
جونگ کوک:(با گریه شدیدو فریاد)یونگیییی هی پسر چرا رفتی
دا یون:جونگ کوک سالم میارنش بیرون دیگه مگه ن ،جونگ کوک حرف بزن
یقه جونگ کوک رو گرفتم و تکونش میدادم و داد میزدم میگفتم میاد بیرون مگه ن ولی فقط گریه میکرد،رو دوتا زانوهام نشسته بودم و فقط جیغ میزدم یونگی توروخدا برگرد یونگیییی
جونگ کوک من رو تو بغل خودش خودش گرفت و خودشم به پام گریه میکرد که یهو رزی و سون بی از راه رسیدن
سون بی:یونگی،یو....یونگی کجاست
دا یون:رفت داخل اتیش (با گریه و جیغ)توروخدا جونگ کوک بگو نجاتش بدن من به غیر اون کسیو ندارم جونگ کوک توروخدا تو فقط میتونی(یقه جونگ کوک رو گرفته بودم)
رزی:یو....یو...یونگی(با گریه)پیشی چرا رفتی داخل اتیش اخه(با گریه)
دا یون:خدایاااااا خودمو میکشم اگه زنده نمونه توروخدا برش گردون تورو خدا قسمت میدم به پات میوفتم برش گردون(با گریه)
جونگ کوک منو محکم تو بغل خودش گرفت و فشارم داد و گفت:برمیگرده دا یون بهت قول میدم خودم میرم میارمش باشه اشک هاتو پاک کن گریه نکن میرم میارمش باشه گریه نکن
دا یون:جونگ کوک(با گریه و جیغ)جونگ کوک نرو
رزی:جونگ کوک نمیزارم بری نمیخام تورو از دست بدم
جونگ کوک:(دستشو کشید عقب)ولم کن رزی الان هیچ چیزی برام مهم تر از دا یون نیست
رزی:پس تو از اولشم منو نمیخاستی ن(با گریه و پوز خند)
جونگ کوک:ن
دا یون:نروووو جونگ کوک نمیخام نروووووو(با جیغ و گریه)
هرچی داد میزدم اهمیت نمیداد اب رو خالی کرد رو خودش و رفت داخل و منم رو دوتا زانوم فقط گریه میکردم و جیغ میزدم سون بی اومد دستشو گذاشت رو شونم
سون بی:اروم باش جونگ کوک میارتش بهت قول میدم(با گریه)
بعد از چند دقیقه دیدم سایه ی یه مرد افتاده به خاطر دود پیدا نبود ،جونگ کوک بود که شوگا رودوشش بود سریع از جام پاشدم و دویدم به سمت جونگ کوک
دا یون:جونگ کوک،جونگ کوک(با داد)
جونگ کوک:ا....اوردمش
پلیسا و دکترا اومدن شوگا رو گرفتن از کوک...
جونگ کوک:یونگیییی(با داد و گریه )
دا یون:ن توروخدا یونگییییییی نرووووو یونگی ،(جیغ و داد و گریه)یونگیییییییی یونگی نرو لطفا یونگیییی
پلیسا یونگی رو گرفتن که نره داخل اتیش ولی از پسش برنمیومدن
یونگی:ولم کنید ،لوکااااان(با گریه)لوکاااان ولم کنید رفیقم داره میسوزه ولم کنید
پلیسا ولش کردن و رفت داخل تا تونستم جیغ کشیدم :یونگیییی،یونگی نرو توروخدا یونگی(با گریه تصور کنید)
یونگی:اومدم لوکان ،اومدم ،دا یون مواظب خودت باش ابجی کوچولو
دا یون:یونگییی توروخدا (با گریه )
افتادم رو دوتا زانوم و فقط جیغ میزدم یونگیییی جونگ کوک اومد زیر بغلمو گرفت تا بلندم کنه ولی نتونستن بلند شم و فقط جیغ میزدم یونگی:یونگی توروخدا تنهام نزار یونگییی ،گربه ابجی توروخدا پیشی من یونگیییییی
جونگ کوک:(با گریه شدیدو فریاد)یونگیییی هی پسر چرا رفتی
دا یون:جونگ کوک سالم میارنش بیرون دیگه مگه ن ،جونگ کوک حرف بزن
یقه جونگ کوک رو گرفتم و تکونش میدادم و داد میزدم میگفتم میاد بیرون مگه ن ولی فقط گریه میکرد،رو دوتا زانوهام نشسته بودم و فقط جیغ میزدم یونگی توروخدا برگرد یونگیییی
جونگ کوک من رو تو بغل خودش خودش گرفت و خودشم به پام گریه میکرد که یهو رزی و سون بی از راه رسیدن
سون بی:یونگی،یو....یونگی کجاست
دا یون:رفت داخل اتیش (با گریه و جیغ)توروخدا جونگ کوک بگو نجاتش بدن من به غیر اون کسیو ندارم جونگ کوک توروخدا تو فقط میتونی(یقه جونگ کوک رو گرفته بودم)
رزی:یو....یو...یونگی(با گریه)پیشی چرا رفتی داخل اتیش اخه(با گریه)
دا یون:خدایاااااا خودمو میکشم اگه زنده نمونه توروخدا برش گردون تورو خدا قسمت میدم به پات میوفتم برش گردون(با گریه)
جونگ کوک منو محکم تو بغل خودش گرفت و فشارم داد و گفت:برمیگرده دا یون بهت قول میدم خودم میرم میارمش باشه اشک هاتو پاک کن گریه نکن میرم میارمش باشه گریه نکن
دا یون:جونگ کوک(با گریه و جیغ)جونگ کوک نرو
رزی:جونگ کوک نمیزارم بری نمیخام تورو از دست بدم
جونگ کوک:(دستشو کشید عقب)ولم کن رزی الان هیچ چیزی برام مهم تر از دا یون نیست
رزی:پس تو از اولشم منو نمیخاستی ن(با گریه و پوز خند)
جونگ کوک:ن
دا یون:نروووو جونگ کوک نمیخام نروووووو(با جیغ و گریه)
هرچی داد میزدم اهمیت نمیداد اب رو خالی کرد رو خودش و رفت داخل و منم رو دوتا زانوم فقط گریه میکردم و جیغ میزدم سون بی اومد دستشو گذاشت رو شونم
سون بی:اروم باش جونگ کوک میارتش بهت قول میدم(با گریه)
بعد از چند دقیقه دیدم سایه ی یه مرد افتاده به خاطر دود پیدا نبود ،جونگ کوک بود که شوگا رودوشش بود سریع از جام پاشدم و دویدم به سمت جونگ کوک
دا یون:جونگ کوک،جونگ کوک(با داد)
جونگ کوک:ا....اوردمش
پلیسا و دکترا اومدن شوگا رو گرفتن از کوک...
۹۳.۱k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.