در سکوت تن این خانه تو را می خواهم
در سکوت تن این خانه تو را می خواهم
روی آرامش یک شانه تو را می خواهم
شعرم از جنس غروب است و پر از تنهایی
کنج آن کلبه ی ویرانه تو را می خواهم
سوختم آب شدم ریختم از داغ خودم
مثل رقصیدن پروانه تو را میخواهم
توی این شهر اگر مست نباشم چه کنم
مثل هر عاشق دیوانه تو را میخواهم
غم به روی سر من سایه کشیده ست ولی
دام بردار که بی دانه تو را می خواهم
روز و شب در تن تنهایی خود می رقصم
توی این شهر غریبانه تو را می خواهم
از من خسته گریزان شده حتی دل من
با صمیمی شده بیگانه تو را می خواهم...
#خاصترین
روی آرامش یک شانه تو را می خواهم
شعرم از جنس غروب است و پر از تنهایی
کنج آن کلبه ی ویرانه تو را می خواهم
سوختم آب شدم ریختم از داغ خودم
مثل رقصیدن پروانه تو را میخواهم
توی این شهر اگر مست نباشم چه کنم
مثل هر عاشق دیوانه تو را میخواهم
غم به روی سر من سایه کشیده ست ولی
دام بردار که بی دانه تو را می خواهم
روز و شب در تن تنهایی خود می رقصم
توی این شهر غریبانه تو را می خواهم
از من خسته گریزان شده حتی دل من
با صمیمی شده بیگانه تو را می خواهم...
#خاصترین
۱۰.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.